افراد دیگری نیز دلایل دیگری را در ذکر دلایل عدم جواز روحانیون برای عهده گرفتن پست های اجرایی از سوی امام بیان داشته اند که به آن ها نیز می پردازیم. شهید مطهری در این خصوص چنین می نویسند: این نظریه (مبنی بر تأسیس یک مؤسسه مستقل و وابسته به روحانیت با عنوان اداره امر به معروف و نهی از منکر) بر اساس نظریه دیگری است که ایشان درباره روحانیت دارند که روحانیت باید مستقل بماند همچنان که در گذشته مستقل بوده است … . با اینکه حکومت اسلامی است، ایشان معتقدند که روحانیت باید مستقل و به صورت مردمی مانند همیشه باقی بماند و روحانیت آمیخته با دولت نشود. ایشان با اینکه روحانیت به طور کلی وابسته به دولت شود آنچنان که روحانیت اهل تسنن هست به شدت مخالف اند، ولو در دوره حکومت اسلامی، و نیز با اینکه روحانیون بیاند جزء دولت شوند و پست های دولتی را رسماً اشغال کنند مخالفند. به هر حال روحانیت نه به طور مجموعه و و دستگاه روحانیت باید وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیت بیایند پست های دولتی را به جای دیگران اشغال کنند. بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت ها و دولتهاست حفظ بکند. البته این به معنی تحریم نیست، به معنی پیشنهاد است.[۶۳۴]
آقای هاشمی در این زمینه بر این نظر است که در آن زمان اینکه روحانیون پست اجرایی نگیرند تقریباً نظر خود روحانیون نیز بوده است: این فکر، فکر ما هم بود و کمابیش، همه این را قبول داشتیم ما هم نمی خواستیم وارد کارهای اجرایی شویم، فکر می کردیم در شورای انقلاب هستیم و بعداً هم اگر شورا نباشد و اگر لازم باشد، به مجلس می رویم. برای این فکر هم دلایل متعددی وجود داشت که یکی از آنها عدم ارتباط مستقیم تحصیلات و تجربیات ما با کارهای اجرایی و دیگری جلوگیری از خدشه دار شدن وجهه اجتماعی و مردمی روحانیت در جامعه بود.[۶۳۵]
مهندس بازرگان خود بر این نظر است که حتی از سوی خود روحانیون نیز میلی به قبول مسؤولیت های سنگین وجود نداشت، به طوری که در تیر ۱۳۵۸ که قرار می شود تعدادی از اعضای شورای انقلاب وارد دولت موقت شوند، پست های وزارت را قبول نمی کنند و به عنوان معاون در وزارتخانه ها مشغول به کار می شوند، آقای هاشمی در تأیید نظر مهندس بازرگان، همین نظر را ابراز داشته اند، آقای هاشمی در مورد انتصابش به پست معاون وزارت کشور چنین می گوید: خیلی موافق نبودم که وارد کارهای اجرایی بشوم، اما فشار زیاد بود و وزارت کشور هم مشکلات زیادی داشت. این حکم در واقع نوعی دستور بود و من مجبور شدم آنرا بپذیرم. [۶۳۶]
بنابراین مشخص شد که با توجه به دلایلی که در بالا ذکر آن رفت، طی آن دوره عدم جواز برای بر عهده گرفتن پست های اجرایی از سوی روحانیون، سبب شده بود که حضور ایشان در تشکیل دولت موقت منتفی شود. با توجه به این که این خواست با قدرت از سوی رهبری انقلاب پشتیبانی می شد، روحانیون نمی توانستند دولت آینده را تشکیل دهند، در حالی که این گروه نزدیکترین و قابل اعتمادترین گروه به رهبری انقلاب بود. اما هنوز این سؤال مطرح است که کدام گروه یا فرد می تواند به عنوان کاندیدای کسب قدرت معرفی شود؟
در این بخش نگارنده بر آن است ابتدا حزب توده، مجاهدین خلق را در قالب جریان چپ و جایگاه شان در اندیشه امام بررسی کند، سپس به بحث جبهه ملی بپردازد و در نهایت نهضت آزادی را با محوریت مهندس بازرگان مورد مداقه و بررسی قرار دهد.
امام و جریان چپ
جایگاه جریان چپ به خوبی در اندیشه امام مشخص است. نگاه امام به جریان چپ نگاهی است که سبب نفی این جریان در فلسفه سیاسی امام شده است. می توان دو دلیل اصلی را در این نگاه منفی امام نسبت به این جریان یافت. یکی از نظر ایدئولوژی که ایدئولوژی غیربومی و التقاطی آنان به هیچ وجه مورد تأیید امام نبوده است. و دلیل دیگر آن را می توان وابستگی آنان به بیگانگان دانست. همانطور که در قسمت های قبل اشاره شد یکی از دلایلی که امام اساساً حزب را نفی می کرد وابستگی احزاب کشور به دولت های خارجی بوده است.
بنابراین جریانی که خود را وامدار ایدئولوژی و حمایت های بیگانه به خصوص شوروی می داند نمی تواند مورد تأیید امام باشد. اما در این زمینه می توان گفت آنچه بسیار مؤثر بوده است، ایدئولوژی غیراسلامی که این جریان بدان مجهز بوده است. اهمیت این مسأله تا جایی است که حتی قبل از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، امام در سال ۱۳۴۹ از تأیید آنان خودداری کرده بودند. آقای دعایی که در دوران تبعید امام در نجف همراه ایشان بوده اند در این زمینه چنین بیان می کنند: بعد از چندی تراب حق شناس نزد من آمد و گفت که ما از طرف سازمان مأموریت داریم که با امام در ارتباط باشیم و کلیه برنامه ها و ماهیت سازمان خود را به امام عرض کنیم و تا حد امکان حمایت ایشان را جلب کنیم. در سفر بعد به اتفاق حسین روحانی آمد. خواستند خدمت امام برسند و توضیحاتی به عرض امام برسانند من این تلاش را کردم. پنج جلسه پشت سر هم به حسین روحانی اجازه دادند که مستقیماً حرف بزنند. حرف هایش را زد و از کتاب هایی که با خودشان آورده بودند، کتاب راه انبیا راه بشر بود. امام درباره کتاب راه انبیا راه بشر فرمودند، که اینها ضمن این کتاب می خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام و باز برداشت امام این بود که اینها بیش از آنکه تعبد داشته باشند تمسک دارند، یعنی این مفاهیم که از نهج البلاغه و از قرآن گرفته می شود و با این شیوایی عرضه می شود یک نحوه وسیله هست، تمسکی به آن کرده اند و از بن دندان ایمان ندارد. امام گفتند که من نمی توانم تأیید کنم.[۶۳۷]
بنابراین با وجود دارا بودن چنین نگرشی از سوی امام، جریان ها و گروه های چپ و مارکسیست نمی توانند نقشی در نظام سیاسی آینده تحت رهبری امام داشته باشند. و این همان چیزی است که امام بارها در سخنرانی ها و مصاحبه های خود قبل از پیروزی انقلاب به آن اشاره کرده اند:
من صریحاً اعلام می کنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست، چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشییع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت علیهم الصلوه و السلام به هراسم و رسمی باشد متنفر و بیزارم آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می دانم.[۶۳۸]
- حضرت عالی طرح یک حکومت اسلامی سوسیالست را می ریزید، چه نوع سوسیالیزمی مورد نظر جناب عالی است؟ آیا به حزب توده اجازه خواهید داد که در دولت شما شرکت داشته باشند؟ آیا قرآن قانون اساسی ایران خواهد بود؟
- ما یک جمهوری اسلامی تشکیل می دهیم که خود حکومت و تعیین حکومت به آرای ملت است. ما به حزبی که مطرود جامعه اسلامی است اجازه ورود به حکومت اسلام را نخواهیم داد.[۶۳۹]
- آیا قصد دارید که حزب توده را پیش یا پس از برقراری یک جمهوری اسلامی، قانونی سازید؟
- امروز هیچ دسته ای در ایران به اندازه حزب توده منفور نیست. سوابق بسیار بدی در ایران دارد.[۶۴۰]
- آیا در دولت انتقالی آینده حزب توده شرکت خواهد داشت؟
- خیر.
- آیا حزب توده و عناصر آن با شما در ارتباط هستند؟ آیا ایرج اسکندری با شما در رابطه است؟
- خیر.[۶۴۱]
بنابراین می بینیم امام حتی قبل از ورود به تهران و قبل از اینکه بحث تشکیل دولت به میان آمده باشد، بنا به اعتقاد به نفی جریان چپ پرداخته است. تا جایی که حتی مصلحت مبارزه با رژیم هم سبب نشده که راهی برای اتحاد با جریان چپ باقی گذارد. بنا به اعتقاد به صراحت اعلام می کند که جریان چپ مطرود است و نقشی در نظام سیاسی آینده کشور ندارد.
امام و جبهه ملی
وجه افتراق امام و جبهه ملی همان طور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، تهی و خالی بودن این جریان از ایدئولوژی اسلامی بود. تا جایی که در قضیه ملی شدن صنعت نفت، این مسأله سبب شد که امام در قبال جریان ملی شدن صنعت نفت موضع گیری نکند. از سوی دیگر جبهه ملی نیز در آغاز خود را با ایدئولوژی اسلامی و روحانیت بیگانه می پنداشتند و اعتقادی به مبارزه روحانیون نداشتند. اوج این بی تفاوتی را می توان در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مشاهده کرد. در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که نمونه ای بارز بود از نمایش قدرت جنبش اسلامی، جبهه ملی هیچ موضع گیری در حمایت از این جریان نکرد. در زمانی که قیام ۱۵ خرداد به وقوع پیوست سران جبهه ملی در زندان به سر می بردند. مهندس بازرگان که در آن زمان در زندان به سر می برد می گوید قرار شد که اعلامیه ای نوشته شود و پس از امضای اعضای شورای مرکزی جبهه ملی در خارج چاپ و منتشر شود. مخالفین صدور اعلامیه در توجیه نظر خود می گفتند که ما در زندان هستیم، امکان رسیدگی و تحقیق برای پی بردن به علل و چگونگی حادثه را نداریم و نمی توانیم از داخل زندان اعلامیه صادر کنیم، مقررات زندان هم به ما اجازه چنین کاری را نمی دهد. قرار شد موضوع در هیأت اجرائیه جبهه ملی مطرح شود که در نهایت هیأت اجرائیه پس از چند روز سرانجام به مخالفت به صدور اعلامیه رأی داد.[۶۴۲]
نه تنها این حرکت بلکه در سایر حرکت ها که به رهبری روحانیت شکل گرفت، جبهه ملی در صدد حمایت و همکاری با روحانیت بر نمی آید. بنابراین طبیعی است که با اتخاذ چنین رویکردی نسبت به نهضت روحانیت و ایدئولوژی اسلامی به عنوان ایدئولوژی مبارزه، نمی توانست این جبهه نظر مساعد رهبری انقلاب را فراهم سازد. جبهه ملی در جایی به همگامی و اتحاد با روحانیت نزدیک شد که به خوبی درک کرده بود که تنها گروهی که توانایی سرنگونی رژیم را دارد روحانیت و رهبری مذهبی آن است. اهمیت این مسأله تا جایی بود که حتی رهبر جبهه ملی دکتر سنجابی به فرانسه دیدار کرد و طی ملاقاتی با امام با انتشار اعلامیه ای سه ماده ای از آنچه که سال ها جبهه ملی برای آن مبارزه کرده بود عدول کرد.
نگارنده بر این نظر است که آن اعلامیه به خوبی بیانگر این امر است که جبهه ملی واقف شده بود که تنها قدرتی که می تواند و توانسته از پس رژیم شاهنشاهی برآید روحانیت است و یقیناً آینده نظام سیاسی در دستان رهبری مذهبی است. بنابراین اینان نیز در چنین شرایط رهبری امام خمینی را پذیرفتند. به طوری که دکتر سنجابی در مصاحبه ای پس از انتشار آن اعلامیه سه ماده ای خود به این امر اذعان می کند.
امام نیز در این ملاقات جای هیچ مصلحت اندیشی و سیاست بازی را در ارتباط با جبهه ملی از خود نشان نداد و آنچه را نسبت به جبهه ملی اعتقاد داشت به صراحت در جاهای مختلف بیان داشتند:
- نتیجه مذکرات شما با آقای دکتر سنجابی و جبهه ملی چه بوده است؟
- مذاکرات به آن معنایی که گفته می شود توافق حاصل شده است نبوده. من مسائلی را که مورد نظرم بوده طرح کردم و آنها قبول کردند. من مسائلی را که همیشه خواست ملت است طرح می کنم، هر کس آن را پذیرفت به خواست ملت عمل کرده است. خواست ملت رفتن شاه و استقرار حکومت اسلامی است. به تظاهرات بنگرید.[۶۴۳]
- اینجانب نمی توانم از جبهه ای ها و بزرگشان اسم ببرم و ترویجی بکنم. راه آنها با ما مختلف است.[۶۴۴]
- اخیراً حضرت عالی با بعضی از رهبران دیگر مخالف شاه ملاقات هایی داشته اید. نظیر سنجابی؛ آیا آن ها هم با برنامه های شما موافق هستند؟ و توافق هایی در این زمینه وجود دارد؟
- آنها مطالبی را که ما گفتیم تصدیق کردند و با ما اظهار موافقت کردند. شخص ملی یا مذهبی در این مسائلی که ما طرح کردیم تردید نخواهند کرد مگر آنکه از عمال شاه باشد.[۶۴۵]
- ماهیت رابطه شما با جبهه ملی چیست؟ اخیراً شما با آنها ملاقات داشته اید؟
- ما با جبهه، هیچ رابطه ای نداریم. فقط سنجابی آمد و ما مسائل خودمان را به ایشان - به عنوان جبهه - گفتیم و ایشان هم پذیرفت.[۶۴۶]
- نظر حضرت عالی نسبت به جبهه ملی چیست؟
- من نظر مثبتی ندارم و نفی اش هم نکرده ام.[۶۴۷]
آنچه از این سخنرانی ها و مصاحبه های امام به خوبی روشن می شود این است که وجه اسلامی نهضت به خوبی امام ار از جبهه ملی جدا کرده است. اما با توجه به کارنامه و سابقه ملی و مبارزاتی که در جبهه ملی وجود دارد می بینیم که امام جبهه ملی را نفی نمی کند، در حالی که جریان چپ را با صراحت کامل مطرود معرفی می کند. به هر حال امام آنچه در حال اتفاق بود را قیام اسلامی می دانست. این شعار باید محفوظ باشد که این قیام قیام ملی نیست، این قیام قیام قرآنی است، این قیام، قیام اسلام است.[۶۴۸] با وجود چنین نگرشی جبهه ملی نیز نمی تواند کاندیدای مناسبی برای قبول پست نخست وزیری در نظر گرفته شود.
امام و مهندس بازرگان
همان طور که در فصل قبل مشاهده کردیم امام در حکم انتصاب مهندس بازرگان خود اشاره به شناخت از دیانت و سابقه مبارزات ملی و مذهبی مهندس بازرگان می کنند. در همین راستا امام پس از انتصاب مهندس بازرگان به ریاست دولت موقت، در معرفی دولت موقت چنین می گوید: « و لهذا چون ما مجلس را غیرقانونی می دانیم و دولت را هم غیرقانونی می دانیم و اوضاع کشور را آشفته می بینیم، برای اینکه خاتمه بدهیم به وضع آشفته کشور، ما به واسطه این آرای عموم … از این جهت ما یک دولتی را معرفی می کنیم … لهذا ما دولت موقت را تعیین کردیم. و چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را سالهای طولانی است از نزدیک می شناسم و یک مردی است صالح، متدین، عقیده مند به دیانت و امین و ملی و بدون گرایش به یک شیئی که برخلاف مقررات شرعی است. من ایشان را معرفی می کنم که ایشان رئیس دولت باشند».[۶۴۹]
اکنون این سؤال مطرح است که چرا از میان گروه ها و نیروهای مبارز، مهندس بازرگان به عنوان ریاست دولت موقت انتخاب شد؟
آنچه که از سخنرانی امام به وضوح مشخص است این است که امام خود شخصاً اشاره به این امر دارد که مهندس بازرگان را سال های طولانی است که می شناسد. در فصل قبل با بررسی سیر زندگی و مبارزات مهندس بازرگان به خوبی مشخص شد که ایشان به عنوان فردی که دارای اعتبار سیاسی و مذهبی است در میان نیروهای مذهبی شناخته شده بود. طی سالیان متمادی نزدیکترین دوستان و همکاران مهندس بازرگان نیروهای مذهبی و به ویژه روحانیونی بودند که به عنوان نزدیکترین یاران و مشاوران امام شناخته می شدند. ویژگی ها و توانایی های مهندس بازرگان که اشاره به آن رفت، شخصیتی از مهندس بازرگان بوجود آورده بود که شکی در صلاحیت و شایستگی او برای احراز این پست باقی نگذاشته بود. اما نکته ای که بیش از همه حائز اهمیت است همان اشاره ای است که امام به شناخت خود از مهندس بازرگان بدان اشاره می کنند. مهندس بازرگان فرد ناشناخته ای حتی برای امام نبوده است. مهندس بازرگان کسی بود که نهضت آزادی را بر مبنای ایدئولوژی اسلامی بنا نهاده بود. فردی بود که دانشگاه و اسلام را آشتی داد. با تلاشی بی وقفه پای اسلام را در میان هیاهوی ایدئولوژی های ناسیونالیستی و مارکسیستی به دانشگاه باز کرد. فردی که زندان رژیم شاهنشاهی را به جان خریده بود، اما از اصول خود عدول نکرده بود. مشخص است که چنین فردی نباید هم برای امام ناشناخته باشد. اکنون در این بخش نگارنده به رصد مهندس بازرگان در هندسه فکری و مبارزاتی امام می پردازد تا مدعایی بیابد برای شناختی که امام بدان اشاره کرده اند.
در قدم اوّل سابقه آشنایی امام با مهندس بازرگان را باید در آشنایی و شناخت امام از خانواده مهندس بازرگان رصد کرد. امام حتی قبل از اینکه سخنی از مهندس بازرگان به میان آورد، پدر مهندس بازرگان را به عنوان تاجری متدین و خیّر می شناخته اند. آغاز این آشنایی مشخص نیست. اما آنچه واضح است این است که پدر مهندس بازرگان به عنوان فردی خیّر و متدین نزد امام شناخته شده بوده است. امام در نامه ای که در سال ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸ در مورد لزوم تقویت حوزه های علمیه و مرجعیت آیت الله بروجردی و رفع مشکلات به آقای فلسفی می نویسد، چنین تقاضا دارند: «… البته می دانید کانون وجوه، تهران است و تهران را از قراری که بعضی می گفتند درصد هشتاد از وجوه کلیه ای مربوط به آن است … این مطلب یک مجمع خصوصی لازم دارد که از تجار محترم خیرخواه و با کمک و مساعدت امثال آقای حاج میرزا علینقی کاشانی و آقای شالچی و آقای خسرو شاهی و آقای بازرگان و آقای مصطفوی و هر که صلاح می دانید مطلب را به طور وافی تذکر دهید».[۶۵۰]
آنچه از متن این نامه استنباط می شود نشان می دهد پدر مهندس بازرگان به عنوان فردی خیّر و متدین نزد امام شناخته شده بوده است.
امام پس از حکم دادگاه تجدید نظر سران نهضت آزادی، در ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ چنین پیام می دهند:
«من خوف داشتم که اگر در موضوع بیدادگری نسبت به حجت الاسلام آقای طالقانی و مهندس بازرگان و سایر دوستان کلمه ای بنویسم، موجب تشدید امر آنها شود و ده سال به پانزده سال تبدیل گردد. اینک که حکم جائرانه دادگاه تجدید نظر صادر شد، ناچارم از اظهار تأسف از اوضاع ایران عموماً و از اوضاع دادگاه خصوصاً».[۶۵۱]
امام در جایی دیگر در جمع دانشجویان دانشگاه تهران چنین بیان می کنند: «از زندانی بودن آقای طالقانی و مهندس افسرده نباشید، تا این چیزها نباشد کارها درست نمی شود. تا زندان رفتن ها نباشد پیروزی به دست نمی آید. هدف بزرگتر از آزاد شدن عده ای است، هدف را باید در نظر داشت. هدف اسلام است».[۶۵۲] بنابراین، این دو پیام و سخنرانی خود مدعایی دیگر بر این شناخت است.
ریشه این شناخت و نزدیکی همان چیزی داشت که امام را از گروه های ملی گرا و مارکسیست جدا می کرد. آنچه این تفاهم و نزدیکی را ایجاد کرده بود، همان چیزی بود که مهندس بازرگان تمام تلاش خود را بعد از بازگشت از فرانسه صرف آن کرده بود، و آن دغدغه اسلام بود. بنابراین طبیعی بوده است که امام در معارفه مهندس بازرگان اشاره کنند که جناب مهندس بازرگان را سالهای طولانی است که من می شناسم.
بنابراین چنین شناخت و تأییدی مهندس بازرگان را به عنوان کاندیدای پست نخست وزریری معرفی می کند. از سوی دیگر همانطور که در چارچوب مفهومی بدان اشاره شد، مهندس بازرگان از سوی روحانیون عضو شورای انقلاب نیز فردی واجد صلاحیت تشخیص داده شده بود که در قسمت سیر زندگی و مبارزات مهندس بارزگان دلایل این مقبولیت برشمرده شد. مهندس بازرگان همان طور که دیدیم طی سالیان مبارزه در نهضت آزادی همیشه همگام و همراهی با نهضت روحانیون را حفظ کرده بود. نهضت آزادی به مناسبت های مختلف در حمایت از روحانیت اعلامیه و بیانیه داده بود که این خود سابقه ای موجه از مبارزات مهندس بازرگان و نهضت آزادی فراهم آورده بود. مهندس بازرگان نیز به خوبی به این نکته واقف شده بود که آینده نظام سیاسی را رهبری مذهبی رقم خواهد زد: یک وقتی شاید دو سال به پیروزی انقلاب مانده بود، آن موقع که جوش و خروش در مملکت شروع شده بود خبرنگار یکی از روزنامه های انگلیسی یک روز با بنده مصاحبه ای داشت. پرسید که آیا رهبر این مبارزات و این حرکت ها و نهضت ها، شما هستید یا آن آقا (اسم یک آقای دیگری را گفت). گفتم نه ایشان هستند نه بنده. این مبارزات دو رهبر دارد. یک رهبر مثبت، یک رهبر منفی. رهبر مثبت آن آقای خمینی هستند و رهبر منفی آن اعلی حضرت محمد رضا شاه پهلوی که ظلم و ستم ها و رفتارهایی کرده که مردم را ناراضی و ناراحت کرده است.[۶۵۳]
بنابراین چنین جهت گیری هایی بی تأثیر در ارائه چهره ای معتبر از مهندس بازرگان نبوده است. این دیگر همگامی با روحانیت نیست، بلکه تبعیت از روحانیت و رهبری مذهبی است.
بنابراین تمام این عوامل دست به دست هم داد تا نخست وزیری مهندس بازرگان رقم بخورد.
دانلود فایل ها با موضوع انقلاب اسلامی، واکاوی چرایی واگذاری قدرت به مهندس مهدی ...