باید افزود که معمولاً سنت را در تقابل با تجدد (Modernity) معنا میکنند. گرهخوردن این دو مفهوم از آن جهت میتواند ابهامآفرین باشد که در باب خود تجدد نیز تلقی واحدی وجود ندارد.
البته باید گفت تحقیقات دانشگاهی که به طور اختصاصی موضوع (Tradition) را به زبان فارسی بررسی کردهاند اندک است و این منابع هم معانی و کاربردهای این واژه را به شکل کامل بررسی نکردهاند. در این بخش اهتمام بر این است که آن معنا و کاربردی از سنت را که گروهی از اندیشمندان قرن بیستم همچون رنهگنون (René Guénon.) کوماراسوامی (Ananda Coomaraswamy) و فریتهوف شوان (Frithjof Schuon) به کار بردهاند و به سنتگرایان شهرت یافتهاند روشن کنیم.
۳-۱-۱-۲- بررسی واژه (Tradition)
۳-۱-۱-۲-۱- اشتقاق و معنای لغوی
«واژه (Tradition) از ریشه لاتینی Traditio برگرفته شده که به معنای واگذاری (Handing) تحویلدادن (Handing dawn) و تراداد/ انتقال Transmission است».[۱۸۹]
برطبق برخی از قاموسهای لغت، لفظ Tradition به دو معنای انتقال معطوف است.
۱- «عمل تراداد / انتقال باورها، آموزهها، رسمها و معیارهای اخلاقی نگرشها، ارزشهای فرهنگی و فنون و قوانین از یک نسل به نسل دیگر که یا از طریق شفاهی انجام میشود یا از طریق عمل شخصی و عینی».[۱۹۰]
۲- «فرایندی که در طی آن باورها، آموزهها و سایر مواردی که در بند پیشین گفته آمده منتقل میگردند.»[۱۹۱] بنابر آنچه ذکر شد عنصر اصلی در معنای لغوی Tradition مؤلفه انتقال است. این عنصر به ویژه در پارهای از معانی فنی این واژه اهمیت بسیار دارد و سنتگرایان بدان توجه ویژه نمودهاند.
در تحلیل عنصر انتقال دستکم شش محور را میتوان باز شناخت.
۱- مبدأ انتقال: «این مبدأ ممکن است یک پیامبر، عارف، حکیم، دانشمند، پادشاه یا هرکسی دیگر باشد که از نوعی مرجعیت بهرهمند باشد».[۱۹۲]
۲- مقصد انتقال: مقصد گاهی فرد است و گاهی جامعه؛ یعنی گاهی سنت از یک مبدأ به فرد یا افراد خاص منتقل میگردد، مانند اینکه باور صوفیانهای خاص از یک قطب به یک یا چند شاگرد او منتقل میگردد. «گاهی سنت امری همگانی است و هر نسلی واسطه انتقال آن به نسل بعدی است در این مورد مقصد انتقال نه یک یا چند فرد، بلکه یک جامعه است.»[۱۹۳]
۳- عامل انتقال: در هر موردی که انتقال رخ میدهد عامل انتقالی وجود دارد که گاهی معین و مشخص است؛ زیرا فرد یا افراد معینی نقش این عامل را ایفا میکنند. مانند شیوه نقل و انتقال حدیث که از طریق صحابه و تابعین بدین سوی استمرار داشته است.
۴- محتوای انتقال: در هر انتقالی، چیزی مثل یک آموزه، شیوه اخلاقی، ادب، رسم و مانند آنها انتقال مییابد که همان محتوای انتقال است.
۵- فرایند انتقال: این فرایند مجموعه کنشها و واکنشها، مراحل و شیوههایی است که به انتقال یک سنت منجر میگردد.
۶- شیوه انتقال:«سنت به دو دستهی لفظی و غیرلفظی تقسیم میشود: سنتهای غیرلفظی به سنتهای مصنوع آدمیان مانند: تمثال و شمایل، اماکن مقدس، نهادها و رسوم گفته میشود. سنتهای لفظی نیز یا شفاهیاند یا مکتوب، البته حقیقت سنت، مکتوب یا ملفوظ یا غیرملفوظ نیست، بلکه این اشکال، شیوههای انتقال سنتاند و البته تاحدی بر ماهیت سنت تأثیر گذراند».[۱۹۴]
۳-۱-۱-۲-۲- بررسی واژه سنت در معنای عرفی
۳-۱-۱-۲-۲-۱- معنای سنت در زبان عربی
سنت در اصل یک واژهای عربی است و در این زبان به معنای سیره، راه و روش، خواه پسندیده و خواه ناپسند آمده است: «اگر این واژه به خدا نسبت داده شود، معنای آن راه و روش استوار خواهد بود.»[۱۹۵]
طبرسی آورده است: «سنت در لغت راه و روشی است که برای پیرویکردن بنیاد نهاده شده است و سنت رسول خدا از این قبیل است».[۱۹۶]
۳-۱-۱-۲-۲-۲- معنای سنت در زبان فارسی
سنت در زبان فارسی نیز از جهت لغوی، معنای متفاوتی ندارد و به معنای رسم، عادت، آداب، آیین و امر مربوط به گذشته به کار میرود.
لغتنامه دهخدا معانی زیر را برای سنت ذکر کرده است:
«راه و روش، طریق، قانون، آیین، رسم و نهاد»[۱۹۷]
و معنای دینی سنت را اینگونه بیان میکند: «احکام و امر و نهی خدای متعال، احکام دین، راه دین و شریعت».[۱۹۸]
اکنون پس از بحث از معانی و کاربردهای مختلف درباره سنت به ویژگیهای آن میپردازیم که گاهی در معانی مورد نظر سنتگرایان از این واژه در نظر گرفته میشود:
۱- استمرار:«سنت امری مستمر و زمانمند و با مکان و جغرافیایی خاص در پیوند است.»[۱۹۹]
این نکته از جهت معنای سنت در نظر سنتگرایان حائز اهمیت است چراکه زمان و مکان به سنت صورتهای پرشمار و گونهگون میبخشد.
۲- جمعیبودن: از معنای سنت میتوان فهمید که امری جمعی است نه فردی«ثبات و پایداری سنت از آن جهت است که یکایک افراد یک اجتماع - هرچند کوچک باشد - آن را پاس میدارند و بدان حرمت مینهند، وگرنه سنتی پدید نمیآمد و دوام نمیآورد».[۲۰۰]
۳- هویتبخشی: اگر سنت امری مربوط به اجتماع است که البته چنین است - آنگاه در نقش امتیازبخش و به عبارت دیگر، در نقش عنصر هویتبخشی آن اجتماع ظاهر خواهد شد. «ما به عنوان جامعه خاص تا حد زیادی به مدد تمایزها و تفاوتها، خود را جامعهای باهویت خاص یافته، آن را متمایز از جوامع دیگر میبینیم. تفاوتها و تمایزها نیز رهاورد سنتاند. پس یک جامعه به سنتهایش از دیگر جوامع ممتاز میگردد و در آنها هویت خویش را مییابد».[۲۰۱]
۴- معنابخشی: از آنجا که سنت نقش هویتبخشی به جامعه داده است نقش معنابخشی را نیز در آن اجتماع خواهد داشت، «آحاد جامعه زندگی خویش را در دنبالکردن سنتهای جامعه خود معنادار خواهند یافت».[۲۰۲]
حاصل آنکه سنت در معنای عام، رایج و عرفی آن عبارت است از: راه و روشها، آداب و عادات، آیینها و رسوم جاری و مستمر در زمینههای مختلف که نسلهای متمادی یک اجتماع از آن پیروی میکنند و ثبات و دوام بسیاری دارد.
۳-۱-۱-۳- چیستی سنت در نظر عالمان سنتگرا
اکنون، جای این پرسش است که مراد از سنت به نحو دقیق چیست؟
باید گفت که مکتب سنتگرا به پیروی از گنون که نقش بنیانگذار را در این مکتب دارد، برای اشاره به معنای مورد نظر خود از واژه «Tradition» بهره میجوید. نصر در این زمینه مینویسد: «استفاده از واژه (Tradition) بر میگردد به گنون، او از کاربرد اصطلاحاتی که «مذهب» را میرساند پرهیز داشت به هرحال واژه (Traditional) به معنای خاص آن به وجود آمد».[۲۰۳]
گویا خود گنون واژه «Tradition» را با حروف t کوچک به کار میبرده است، اما دیگر پیروان او، واژه مزبور را با حرف (t) برای اشاره به مواریث دینی و معنوی مختلف - آنچنانکه در طول تاریخ جلوه کردهاند - به کار گرفتهاند و برخی اشاره به سنت در معنای حقیقت ازلی مطلق از حرف (T) بزرگ بهره گرفتهاند، بنابراین تفکیک مزبور پس از گنون رخ داده است.[۲۰۴]
خود همین دو کاربرد متفاوت ناظر به دو معنای سنت است. به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که در نظر سنتگرایان، سنت دارای چندین معنای متمایز و مرتبط است.
۳-۱-۱-۳-۱- حقیقت مطلق، بیصورت و فرا زمان
سنت در نخستین و نابترین معنای خود عبارت است از حقیقتی مطلق، لایتغیر، فراصورت، همهجایی و همیشگی؛ سنت در این معنا دارای شأن نوعی واقعیت بنیادی، مأخذ کیهانی و علت همه سنتها، نه علت نخستین کل هستی است که براساس و بنیاد عالم گره خورده است. «سنت از آن جهت که بداهت و اعتبار ذاتی دارد، اصلی برهانپذیر نیست و در مواجهه با آن فقط فهم یا عدم فهم آن ممکن است. علت نخستین چون ذاتاً بیعلت است امری محتمل نیست، بلکه اصلی موضوعی است».[۲۰۵] بنابراین سنت ازلی یا حکمت خالده دارای خاستگاهی فرابشری است و به هیچوجه فرآورده اندیشه بشری نیست، بلکه حقی است که بشر قبل زادهشدن در جهان از آن بهرهمند شده است.
در شرق، غرب، عرصه ادب و فلسفه و قلمرو دین، به زبان اسطوره، رمز یا به زبان حکمت و دانش. از اینرو تعابیر متعددی از این حقیقت وجود دارد، برای مثال:
حکمت نخستین ازلی،[۲۰۶] حکمت جاودان، فلسفه جاودان، دین حق (دین الحق) دین فطرت.
«سنتانه ذرمه،[۲۰۷] عقل جاودان، قانون جاودان حاکم بر اشیاء[۲۰۸] و حکمت مقدس.[۲۰۹]
همهی این تعابیر با این معنا از سنت مترادف خواهند بود، مشروط بر آنکه مراد از آنها حقیقتی باشد که نامخلوق بوده، در گذشته، حال و آینده واحد است؛ یعنی حقیقتی سرمدی که در ورای همهی مفهومسازیها و تصورات قرار دارد و بنابراین نه آغازی دارد و نه انجامی».[۲۱۰]
فرض وحدت بنیادین تعالیم ادیان بزرگ، بر همین منشأ واحد و بیصورت استوار است، منشأیی که در ادیان به صورتهای متفاوت متجلی میگردد و از طریق آنها به ساحت بشری انتقال مییابد.
«سنت ازلی و حقایق ازلی در ادیان، اشاراتی است که ادیان مختلف به ازلیبودن برخی حقایق دینی خویش نمودهاند به معنای نوعی وجود پیشینی این حقایق در همین منشأ بیصورت ازلی است.
برای نمونه کریشنا (هشتمین اوتارَه (تنزیل / تجلی ویشنو/ حق در عالم محسوسات) و یکی از مظاهر بزرگ و اصلی ویشنو) از وجود پیشین پیامش در بَهگَوَدکی تا در سپیدهدمان تاریخ خبر داده است.[۲۱۱]
به شکل مشابهی عیسی مسیح، به هنگام سخنگفتن از نقش کیهانیاش به عنوان تجسد حقیقت چنین اظهار میدارد: همانا به شما میگویم، از پیش از زمانی که ابراهیم بود، من هستم»[۲۱۲] همانند این سخنان در منابع اسلامی و شیعی در خصوص پیامبر
و خاندان مطهرش با تعابیر مختلف آمده است، به طوری که از نور و حقیقت محمدیه سخن گفته میشود که پیش از آفرینش آدم و بلکه به تعبیر عرفا «در مقام واحدیت الوهی و حتی برتر از آن، در مرتبت مقام احدیت حضرت حق وجود و حضوری جاودانه داشته و دارد».[۲۱۳]
۳-۱-۱-۳-۲- تجلی صوری حقیقتهای الوهی ازلی در زمان و مکان از طریق ظواهر و قوالب اسطورهای و دینی
معنای دوم سنت، مفهوم انتقال است، «آنچه انتقال مییابد، باید دارای صورت خاصی باشد و تا زمانی که فاقد صورت و فوق زمان و مکان است، قابل انتقال نخواهد بود».[۲۱۴]
این ضرورت ناشی از واقعیت ذهن و زبان بشر است که خود ملازم زمان، مکان، قوالب، صور و پدیدههای حسی است. بر همین اساس، کانت میگفت: «از آنجا که معرفت آدمی محصول تعامل اعیان حسی از یک سو و قوالب فاهمه و ذهن او از سوی دیگر است، تور معرفتی وی توان شکار حقایق فراحسی را ندارد».[۲۱۵]
هرچند این موضوعِ معرفتشناسانهی کانت از سوی سنتگرایان مورد انتقاد است، اما به نظر میرسد که در شرایط عادی و طبیعی و به گفتهی سنتگرایان: «تا آنجا که معرفت به قلمرو عقل استدلالی و نه عقل شهودی محدود گردد، معرفت انسانی با شرایط و محدودیتهای زمانی، مکانی، صوری، قوالب و طرق خاصی ملازم است».[۲۱۶]
بنابراین سنت که در اصل خود، حقیقتی الوهی است و در مقام اطلاق قرار دارد از طریق خاصی مثل وحی بر انسان نازل میشود و از این طریق، به عالم انسان که دارای محدودیتهای فراوان است انتقال مییابد. آنگاه در زمان، مکانها، شرایط و اوضاع مختلف در اشکال و صور گوناگون همچون شعائر و آیینها، نمادها و اسطورهها جلوه میکند.
از آنرو که آن حقایق مطلقاند و به همان نحو که در ذات خود هستند قابل انتقال به صور و قوالب نیستند، در پدیدهای تنزل یافته یا جنبهای از آنها انعکاس مییابد. بنابراین صورتها، جلوهها و قوالب سنت به دلیل محدودیت، تنها ابعادی از سنت نخستین ازلی را منعکس میکنند.
به این ترتیب سنت در معنای دوم عبارت است از: «تجلی و تجسم صوری حقیقتهای الوهی در خلال زمان و مکان از طریق ظواهر و قوالب اسطورهای و دینی این تجلی یا انتقال از طریق وحی به نبی، بنابر تعبیر ادیان ابراهیمی یا به اَوتارهها به تعبیر آیین هندو یا از طریق لوگوس - که تعبیری یونانی است - صورت میگیرد».[۲۱۷]