ن۹: نگاه ابزاری به انسان
در جامعهای که عدهای میل و اشتیاق وافر به سلطه، تملک و قدرت دارند، این اعتقاد در آنان گسترش مییابد که میتوانند همه چیز را با پول خود بخرند و در اینجاست که از وجود، مفهومی کاملاً مادی دارند و دیگران را نیز همچون شی و موجودات بیجان تلقی میکنند که میتوانند آنها را به هرشیوهای در خدمت خود درآورند. برای آنها پول معیار همه چیز است و سود نخستین هدف. بنابراین چون ثروت دارند توانایی سلطه بر دیگران نیز در آنها رشد میکند و به عقیدهی اریک فروم (بهنقل از فریره) این اشتیاق به تملک بیتردید متناظر است با گرایش به عقدهی آزارندگی. ازاینرو ستمگران و نخبگان به این دلیل که نگاهی ابزاری به انسان دارند از علم و تکنولوژی نیز بهعنوان ابزارهایی قدرتمند برای رسیدن به اهداف خود و حفظ نظام ستمگری استفاده میکنند.
ن۱۰: بینظمی سازمانیافته
تا زمانی که ستمدیدگان شعور خود را کشف نکردهاند، تقریباً همیشه حالت تسلیم نسبت به وضع خود نشان میدهند. زمانی که این تسلیم به طور سطحی تجزیه و تحلیل شود به یک سربهراهی تعبیر میگردد که نشانهای از خصلت ملی است. و تا زمانی که ستمدیدگان در واقعیت موجود در جامعه غرق هستند، نمیتوانند به روشنی متوجه نظمی شوند که در خدمت ستمگران است و ستمدیدگان رنجهای خود را که ثمرهی استثمار است، خواست خدا میدانند گویی که خدا خالق این بینظمی سازمان یافته است؛ ازاینرو نظم حاکم بر جامعه که در جهت اهداف ستمگران و نخبگان شکل میگیرد، نظمی کاذب است که جهت سکوت افراد ستمدیده به کار میرود و به نوعی نظم حاکم بر جامعهی ستمگر یک نظم ناعادلانه و مردهدوستانه است.
ن۱۱: آموزش نقلی و بانکی
در آموزش نقلی رابطهای که شکل میگیرد متضمن یک کارساز نقال (معلم) و کارپذیرانی بیمار و شنونده (شاگردان) است. محتوای تعلیم چه ارزشها باشد و چه ابعاد تجربی واقعیت، در جریان تعلیم بیجان و متحجر میشود. در این نوع آموزش معلم آنچه را که به عنوان حقیقت جلوه میدهد چیزی نیست جز دنیایی بیحرکت، ایستا و قابل پیشبینی. دانشآموزان و یادگیرندگان در این نوع آموزش هیچگونه دخل و تصرفی ندارند مگر انباشتن اطلاعات و محتویاتی به دور از تجربهی واقعیت. سرشت آموزش نقلی، مطمئنبودن کلمات است و نه قدرت دگرگونکنندهی آنها. به نوعی اینگونه آموزشها همان آموزش بانکی[۸۰] است که در آن امانتسپاری اتفاق میافتد که معلم بهجای برقرارنمودن ارتباط، ابلاغیه صادر میکند. آموزش بانکی واقعیت را تبدیل به افسانه میکند. ازاینرو در فرایند تبدیل واقعیت به افسانه اهداف دور از نیازهای افراد تعیین میشوند. به عقیدهی نگارنده واقعیت که مبدل به امری ایستا و بیحرکت شود، ذهنیتها بسته و محدود خواهند شد و زمانی که جامعه از ذهنیتهای بسته و کوته نظر پر گردد دیگر جایی برای ظهور فلسفه یافت نمیشود و دنیای بدون فلسفه یعنی دنیایی روباتیکوار که افراد بدون درک واقعی میخوانند و میآموزند و زندگی میکنند و در همین جامعه است که مفاهیمی مانند عدالت، برابری، مساوات و… در دست قدرتمندان به معنای دلخواه خودشان میچرخد بیآنکه مردم دریابند.
ن۱۲: فقدان آموزش طرح مسیله[۸۱]
به عقیدهی فریره، آموزشی که طرح مسیله میکند، آگاهی را نه فقط از امور بلکه از نفس این آگاهی بسط میدهد. طرح مسیله باید شرایطی بیافریند که در آن شرایط معرفت عمقی، معرفت سطحی را از میدان بیرون براند. آموزش طرح مسیله متضمن پردهبرداشتن دایمی از واقعیت است چراکه سعی میکند هشیاری را بیرون بکشد و به مداخله نقادانه در واقعیت وادارد.
ن۱۳: انسان تکساحتی
بسیاری از طرحهای تربیتی و سیاسی به این دلیل شکست خوردهاند که طرحکنندگان آنها را بر مبنای دید شخصی خود از واقعیت طرح کرده و دیگران را در نظر نگرفته بودند. محتوای برنامه از بالا به پایین دیکته و طرحریزی میشود. ستمگران با طرحهایی به توده های شهری و روستایی نزدیک میشوند که ممکن است با بینش خودشان از جهان مطابقت داشته باشند و نه با بینش مردم.
ن۱۴: برنامههای آموزشی
برنامههای آموزشی کنونی به شیوهای است که به هیچ وجه با دل مشغولیها، شکها، امیدها و هراسهای مردم دلبستگی ندارند. و خود این برنامهها بیشتر موجب هراس و ترس ستمدیدگان میشود.
ن۱۵: عدم توجه به پژوهش
هرقدر که اندیشهی مردم بیشتر کاوش شود و مربیان و مردم با هم آموزش بیابند، بیشتر به پژوهش ادامه خواهند داد. پژوهش را باید به صورت یک پیگیری تربیتی و یک عمل فرهنگی تبیین کرد.
ن۱۶: همخوانی نداشتن آموزش با واقعیت در جامعه
به اعتقاد فریره آموزش وپرورش اخلاقزده که چیزی را بهعنوان فضیلت نشان میدهد، برای افراد خارج از نظام آموزشی فضیلت محسوب نمیشود. در این حالت تنها روش سالم، آگاهسازی نسبت به وضع موجود است.
ن۱۷: فرهنگ
یکی از موضوعهای اصلی که موضوعی مرکزی و واجب است، مفهوم مردمشناسانهی فرهنگ است. زمانی که دنیای فرهنگ مورد بررسی قرار بگیرد مردم سطح آگاهی خود را از واقعیت که موضوعهای متعدد در آن نهفته است، عیان میسازند. مفهوم فرهنگ وقتی به صورت تصوری در همه یا بیشتر ابعادش مورد بحث قرار گرفت میتواند وجوه مختلف یک برنامهی آموزشی را فراهم کند.
ن۱۸: فقدان روش گفت وشنودی
به اعتقاد فریره، فعالیت آدمی نمیتواند تنها به لفاظی و فلسفهی عمل تبدیل شود بلکه باید با کردار یعنی با اندیشه و عمل تحقق پذیرد و فرایند اندیشه و عمل تنها در گفت وشنود صورت میگیرد. یکی از ارکان ضروری گفت وشنود، نیاز به ارتباط با دیگران است. اگر به این نیاز که آدمیان موجودهایی هستند که بی ارتباط با دیگران نمیتوانند حقیقتاً انسان باشند، توجهی نشود، آدمیان تنزل مییابند و منزلت اشیا پیدا میکنند.
ن۱۹: بینش ماشینی از واقعیت
کسانی که به بینش ماشینی از واقعیت مقید هستند، درنمییابند که وضع عینی آدمیان، درک آنان از جهان را مشروط میسازد و این درک به نوبهی خود نگرشها و نحوهی رفتار آنان را با جهان مشروط میکند. آنان تصور میکنند که واقعیت به طور خودکار دگرگون میشود بیآنکه درک نادرست واقعیت به وسیلهی آدمیان به صورت مسیلهای طرح گردد. در تمام طول تاریخ، هیچ واقعیتی وجود ندارد که توسط آدمیان نگرفته باشد؛ ازاینرو برای آنکه وضع مردم از کارپذیر به کارساز تبدیل شود، لازم است که دربارهی واقعیتی که باید دگرگون شود، هم اندیشه کرد و هم عمل.
ن۲۰: آموزش با هدف پیروزی بر دیگری
زمانی که هدف افراد پیروزی بر دیگری باشد این هدف مانع از آن میشود که عمل گفت وشنود که لازمهی رابطهای نقادانه است، شکل بگیرد. از آنجا که هر پیروزی مستلزم داشتن یک غالب و یک مغلوب است، این امر خود موجب میشود که افراد به عدهای ستمگر و عدهای ستمدیده طبقهبندی میشوند. در یک وضع عینی ستمگری، خصلت ضد گفت وشنودی برای ستمگر ضروری است نه فقط از جنبهی اقتصادی بلکه از جنبهی فرهنگی چراکه از مظلومان حق صحبت و ابراز مقصود و فرهنگ آنان سلب میشود.
ن۲۱: تفرقهسازی
یکی دیگر از ابعاد سیاسی نظریه ضدگفت وشنودی فریره، تفرقه انداختن و حکومت کردن است. ستمگران در حقیقت در تلاش هستند که ستمکشان را بیشتر ضعیف کنند و آنان را از هم جدا سازند، در میان آنها شکاف اندازند و هر روز شکاف را عمیقتر کنند. این کار با شیوههای گوناگون صورت میپذیرد؛ از شیوه های دیوانسالاری دولتی گرفته تا صورتهای عمل فرهنگی که با آن مردم را بازی میدهند و در آنان این احساس را به وجود میآورند که به آنها کمک میشود.
ن۲۲: فقدان نگاه جهانشمول
به زعم فریره یکی از سرشتهای فرهنگ ستمگرانه که هیچگاه توسط مسیولان درک نمیشود این است که دایماً دل به نظریهی متمرکز ساختن مسایل بسپارند و از مطالعهی مسایل بهعنوان ابعاد یک کل غافل بمانند. در طرحهای گسترش اجتماعی هرقدر که ناحیهای را به جوامع محلی خرد کنند بیآنکه توجه به این امر داشته باشند که این جوامع خود به صورت کل و جزیی از کل بزرگتر تعلق دارند؛ ازاینرو بیگانگی را تشدید میکنند و هرقدر بیگانگی بیشتر شود، تفرقه بین انسانها بیشتر به چشم میخورد. این صورتهای تمرکزیافتهی عمل، روش متمرکز زندگی را تشدید میکند و مانع آن میشود که ستمدیدگان واقعیت را نقادانه درک کنند و به این ترتیب آنان را از مسایل دیگر دور نگه میدارند.
ن۲۳: شکاف طبقاتی
به اعتقاد فریره، وجود طبقات اجتماعی قابل انکار نیست و به این دلیل که میان طبقات فاصله وجود دارد، هماهنگی میان آنان ناممکن میگردد. در واقع شکاف طبقاتی، ناهماهنگی را موجب میگردد و درنهایت ادراک ناهماهنگی، منجر به ستیز طبقاتی میشود همان چیزی که ستمگران را آشفته میسازد؛ ازاینرو همهی اعمال طبقهی مسلط به منظور حفظ وضع ستمگران در جهت نفاقافکنی بهکار گرفته میشود.
ن۲۴: فریفتگری
بعد دیگری از نظریهی عمل ضد گفت وشنودی، فریفتگری[۸۲] است. این بعد نیز ابزاری برای غلبه است. این عمل موجب آن میشود که نخبگان، توده ها را با هدفهای خود مطابق سازند و هرچه رشد سیاسی این مردمان کمتر باشد، آسانتر میتوانند ابزار دست کسانی باشند که نمیخواهند قدرت را از دست بدهند. نخبگان مسلط به وسیلهی فریفتگری میتوانند مردم را به نوع غیراصیلی از سازمان سوق دهند و به این طریق مردم را از نوع سازمان واقعی مردمی منحرف کنند.
ن۲۵: استیلای فرهنگی
در پدیدهی استیلای فرهنگی گروه مستولی در زمینهی فرهنگی گروه دیگر نفوذ میکند و با نادیدهگرفتن استعدادهای این گروه بینش خود از جهان را بر آنان تحمیل مینماید و با جلوگیری کردن از وجودشان از آفرینندگی آنان جلوگیری میکند. در تحلیل نهایی، استیلا صورتی است از سلطهی اقتصادی و فرهنگی. استیلا ممکن است به وسیلهی جامعهای مسلط بر جامعهای وابسته اعمال شود، یا ممکن است در جامعهای در سلطهی یک طبقه بر طبقهی دیگر نهفته باشد. به اعتقاد فریره استیلای فرهنگی از یک سو ابزار سلطه است و از سوی دیگر نتیجهی سلطه؛ پس عملی فرهنگی که سرشت استیلاجویانه داشته باشد علاوه بر اینکه عمدی و بر طبق نقشه است به معنی دیگر به سادگی محصول واقعیت ستمگری است.
ن۲۶: مدرنیزاسیون
فریره جامعهای را که باب روز شود و مدرنیزاسیون در آن اتفاق افتد به این علت که به کشورهای خارجی وابستگی پیدا میکند فقط نوشده میداند و معتقد است تکاملی در آن صورت نمیگیرد. این سرنوشت هر جامعهی وابستهای است تا زمانی که وابسته باقی بماند. اما آنچه اهمیت دارد تکامل یافتن است که مانند باب روز شدن القایی نیست. به اعتقاد فریره برای آنکه معلوم شود جامعهای در حال تکامل است یا نیست باید از معیارهای مبتنی بر شاخصهای درآمد سرانه و نیز شاخصهایی که بر مطالعهی درآمد ناخالص متمرکز است فراتر رفت.
ن۲۷: عدم مشارکت
در نظریهی عمل ضد گفت وشنود، غلبه بهعنوان نخستین سرشت کارسازی است که شخص دیگری را مغلوب کرده و او را به شی مبدل میکند. در نظریهی عمل گفت وشنودی، کارسازان برای همکاری گرد هم میآیند تا جهان را دگرگون کنند.
ن۲۸: مسلکگرایی[۸۳]
برای تفرقهافکندن میان ستمدیدگان مسلک ستمگری لازم است و برعکس، دستیافتن به یگانگی آنان شکلی از عمل فرهنگی را ایجاب میکند که از طریق آن بدانند که چرا و چگونه به واقعیت چسبیدهاند. این کار احتیاج به مسلکزدایی[۸۴] دارد. موضوع عمل گفتوشنودی و آزادیبخش، امکان بخشیدن به ستمدیدگان است که با درک چسبیدگی خود به دگرگونکردن واقعیتی غیرعادلانه مصمم شوند.
ن۲۹: نوع سازمان
سازمان از دیگر مشخصه های عمل گفتوشنودی است. در مقابل سازمان، فریفتگری قرار دارد که برای پیروز شدن و تسلط یافتن ستمگران ضروری است. در عمل گفتوشنودی بازیدادن به وسیلهی سازمان صحیح از میان میرود. برای نخبگان حکم سازمان به معنی سازماندادن به خودشان است و برای رهبران انقلابی سازمان به معنای سازماندادن خودشان با مردم است. در سازمان اولی، نخبگان طبقهی نخبهی مسلط هردم قدرت خود را بیشتر میسازند تا بتوانند بهتر سلطه کنند و سلب شخصیت نمایند. در دومی، سازمان مطابقت دارد با ماهیت و هدف خود که همان کاربرد آزادی است. نظریهی عمل گفتوشنودی هم با قدرتگرایی مخالف است و هم با سوءاستفاده از آزادی و بدین وسیله اقتدار و آزادی را تایید میکند. بدون قدرت هیچگونه آزادی وجود ندارد، همچنان که بیآزادی هیچگونه قدرتی در میان نیست. هر آزادی این امکان را دربردارد که در شرایط خاصی ممکن است به اقتدار مبدل شود. آزادی و اقتدار نمیتوانند از هم جدا باشند، بلکه باید در ارتباط با هم در نظر گرفته شوند. اقتدار واقعی به صرف انتقال واقعی قدرت تایید نمیشود، بلکه از راه تفویض یا با پیوستن از سر همدردی به دست میآید. اگر قدرت فقط از گروهی به گروه دیگر منتقل شود یا بر اکثریت تحمیل گردد، قدرت به قدرتگرایی استحاله مییابد. اقتدار وقتی میتواند از تعارض با آزادی اجتناب کند که آزادی تبدیلشده به قدرت باشد. رشد بیش از حد یکی موجب اضمحلال دیگری میشود. در نظریهی عمل گفتوشنودی سازمان محتاج به قدرت است و نمیتواند قدرتگرا باشد، به آزادی نیاز دارد پس نمیتواند هرجومرج طلب باشد. به اعتقاد فریره، سازمان جریانی بسیار تربیتی است که در آن رهبران و مردم با هم اقتدار حقیقی و آزادی را میزمایند.
ن۳۰: جامعهی بسته
فریره معتقد است که جامعهی بسته مضمون ازخودبیگانگی فرهنگی را پدید میآورد. در این جامعه است که گروه نخبه با تحمیلکردن و امر وارد کردن مدلهای فرهنگی بیگانه و مردم با وظیفهی دنبالهروی، تحت تسلط بودن و حکومت شدن به وسیلهی گروه نخبه و نداشتن هیچ امری متعلق به خود شناخته میشوند. در حقیقت این نوع جامعه یک جامعهی تودهشده است. جامعهی توده[۸۵] جامعهای است که در آن مردم پس از داخل شدن به روند تاریخی به وسیلهی یک گروه نخبه به یک تودهی رام نیندیشیده تغییر ماهیت دادهاند. این روند، تودهسازی نامیده شده است و این واژه در برابر بیداری که روند کسب شناخت نقاد است، قرار میگیرد. در همین جامعهی بسته و تودهوار است که مضامینی چون دموکراسی، همکاری جمعی، آزادی، مالکیت، قدرت و آموزش معنای خاص متناسب با جامعه را به خود گرفتند.
ن۳۱: مددگرایی[۸۶]
فریره معتقد است که آرامبخشهایی چون مددگرایی در روند تبدیل انسان کارساز به انسان کارپذیر نقش اساسی دارد. کمکگرایی یک روش زیانبار خاصی است که تلاش در تباهکردن مشارکت جمعی در روند تاریخی دارد. در این روش مقام طبیعی انسان بهعنوان فرد فاعل یا کارساز نقض شده و در آن حالت با این شخص همچون شی منفعلی که ناتوان در مشارکت روند بازسازی خود است، رفتارمیشود و در مرتبهی بعدی با روند دموکراتیزهکردن بنیانی ضدیت مینماید. دموکراتیزهکردن بنیانی به گفتهی کارل مانهایم (بهنقل از فریره) پدیدهای است که زاییدهی شکاف در جامعهی بسته است اما تحت فشار ضربهی فرقهگرایی قرار میگیرد. این پدیده در همهی ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نمایان میگردد. فریره همچنین معتقد است بزرگترین خطر مددگرایی، خشونت ضد گفتوگویی بودن آن است که با تحمیل سکوت و انفعال به انکار شرایطی که مناسب رشد و گسترش آگاهی مردم است، میپردازد. مددگرایی انسان را از درک ضرورت بنیانی انسان یعنی مسیولیتپذیری باز میدارد.
ن۳۲: قوانین
اقتصاد خودکفای ایالتهای بزرگ از نظر فریره، عاملی بود برای تثبیت نظامهای بسته که با جوی مناسب استبداد فرمان و قانون ارباب داشتند. از سویی قوانینی وجود داشت که محدودیتهای مشخصی را بر خواست و خشم اربابان اعمال میکرد اما وضع این قوانین در جهت منافع بردهداران نیست بلکه از ترس از دست دادن برده در نتیجهی مرگ یا فرار و یا رعایت افکار عمومی است که محدودیتهایی را برای اربابان وضع میکنند و گرنه تنبیه برده به هر دلیلی از نظر قانونگذار جدی نمینماید.
ن۳۳: فرهنگ
فرهنگ که ابتدا بر افزونی قدرت شکل گرفته باشد، دو مشخصه یعنی تسلیمشدن در برابر قدرت از سویی و خواست قدرتمندشدن از سوی دیگر را میپروراند.
ن۳۴: فاصلهی اجتماعی
از نظر فریره، فاصلهی اجتماعی که ویژهی روابط انسانی در ایالتهای بزرگ بوده، رخصت گفتوشنودی را نمیداد. فضای مناسب برای جدل در مناطق آزاد، جایی که انسان میتواند حس مشارکت را در زندگی جمعی رشد دهد، پدیدار میشود.
دانلود پایان نامه با موضوع مقایسه ی مولفه های نابرابری آموزشی بر اساس مکتب ...