(ریاضی ،۱۳۸۵: ۶۳)
«شاعر در جلد دوّم اثرش قهرمان داستانش را با حکومت جامعه گرایی روبرو می سازد. اسکندر در سفر شمالی خود به کشوری می رسد که فراخی زندگی آن جا هست. در این کشور که اوّلین نمونه ی حکومت جامعه گرایی تخیّلی در ادبیّات جهان می باشد تمامی انسان ها از حقوق مساوی برخوردارند و با دسترنج مشروع خود زندگی می کنند.»
(ریاضی ،۱۳۸۸ : ۶۴)
در این جا رمّه ها بدون شبان، خانه ها بی قفل و باغ ها بدون محافظ است. انسان ها از دروغ،حیله، طمعکاری،شهرت پرستی،فتنه ، فساد و خونریزی کوچک ترین اطّلاعی ندارند. هیچ کس از آن ها جوان مرگ نمی شود. برای مرگ انسانی که عمر طبیعی خود را گذرانده و پیر گشته مراسم سوگواری گرفته نمی شود. موضوع منظومه تنها به ترکیب حکومت محدود نمی گردد. شاعر در اثرش مخصوصاً در جلد دوّم ضمن صحبت از قهرمانش از مجالس بحث فلسفی که با حضور فیلسوفان مشهور دوران ها و کشورهای مختلف (ارسطو, افلاطون, سقـراط, همر و …) تشکیـل مـی شـده سخن گفته و در اصـل دیدگاهش را نسبت به جهان زندگی و کائنات بیان می دارد. « عبدی بیگ شیرازی این مجموعه را به طور نظیره بر اسکندرنامه ی نظامی گنجوی به نظم کشیده است .»
(عبدی بیگ ، ۱۹۷۷ م : پیشگفتار )
عبدی بیگ شیرازیکه به تقلید از نظامی پنج گنج خود را سروده است ، در « آیین اسکندری» نیز علاقهی خود را برای نظیره گویی از این اثر و هم چنین پیروی از امیر خسرو دهلوی در «آیینهی اسکندری» نشان داده است . او در این باره می گوید :
نــظامی کـــــه کـا ر هنر بند کــرد خـرد وقف طــبع هنرمند کرد
به اعــجاز شــد کلک نظمش علـــم خــبردادطبــعش زلــوح وقلم
فــروغ ضـمیرش به گردون شــتافت رخ آفتاب از فــــروغش بتافت
ســخن در بلـندی به جـــایی رساند که اندیشه صـدگام ازو باز ماند
فشاند از قلـــم گــــــوهر شــاهوار فلک از درافشانیش زیـــــر بار
به لـــــوح هنــرمندی از کلــک راز بیانی برانگیخت جــــادو طراز
بیـانی کــــــه از حیـرت آن بیــان گزیدند انگشت کــــــــرّوبیان
سخن راچـنان پـایه شــد زو بلـــند کــه تــا شـد به لوح سخن نقش بنـد
بــــود ارسـخن تــا به چـرخ بــرین هزار آنقدر کآسمان تـــــا زمین
چوکردآن سـخن سنج عـالیـجناب به دانش تـــوجّه به پنجم کتاب
بـه لـفظی فــروزان چــــــو درّ دری بیان کـــــرد تاریخ اسکندری
زبس ابر کلـــکش جواهــــر فــشاند زتاریخ حــــــرفی نگفته نماند
دو دفتــر زکلــک گهر سنــج ساخت یکی را زتاریخ پـــرگنج ساخت
در گـنج انـدیـشه را بــاز کـــــــرد زحــکمت دوم را ســرفــراز کــــــرد
(همان :۲۱)
عبد بیگ ضمن اشاره به علاقمندی خود برای پیروی از نظامی که طرز سخن او را تا عرش آسمان بالا می برد ، توضیح می دهد که او اسکندر نامهی خود را در دو قسمت سروده و در هر قسمت نیز توضیحی اضافه می کند که مشتمل بر چه مضامینی است.
« چنین می نماید که امیر خسرو بیشتر در پی این بوده است که اندیشه ها و مسائل مورد نظر خود را به خواننده ارائه کند ، با وجود این کمتر به جنبه های گوناگون زندگی و شخصیّت اسکندر پرداخته است . با وجود این گاهی می توان از برخی ماجراها جنبه هایی از تصویر او را دریافت.»
(رزمجو ، ۱۳۸۰ : ۱۷۸)
عبدی بیگ می گوید امیر خسرو نیز بعد از نظامی به این شیوه روی آورده و البتّه او شیوهی خود را به کار امیر خسرو نزدیک تر می بیند و علاقمندی خود را نیز برای تقلید از کار او که نوعی فهرست نویسی از کار نظامی گنجوی است مخفی نمی کند :
چوخسرو درآمـــد به سحرآوری علـــم گشت در شیوه ی ساحری
ازو یافت معنی جــــــمالی دگر جـمالی دگــر دید و حالــی دگر
سخن را برافــروخت از دل چراغ چـراغی که بخشد فروغش فــراغ
زشمعی که از دل فروزنده کــرد زد آتش به دل های پر سوز و درد
چنان آتش سینه را بـــرفروخت که از آتــش او دل چـرخ سوخت
چـنان نـغمهای داد ساز از ضمیر کـز ان ساز در رقص شد چرخ پیر
گراز من بپرسی زروی حـــساب جز او خمسه را کس نگفته جواب
( عبدی بیگ، ۱۹۷۷ م : ۲۲)
عبدی بیگ ، همچنین در بارهی خردنامه ی اسکندری عبدالرّحمان جامی و نوع تقلیدی که او نیز از کار نظامی انجام داده و سپس تفاوت این کار با اقبال نامه و آیینهی اسکندری امیر خسرو توضیح می دهد و اذعان می دارد که این اثر نسبت به کار و اثر امیرخسرو کاری تازه و در خور توجّه است :
چو جامی به دعوی قلم بر گرفت ازو آتــش اندر قلــم درگــرفـت
ازآن پس که ازدل بر افراخــت آه چو سایه پس از نور خورشید وماه
به امّید آن تا شـــود گنج سنج شــد انــدر طلبـکاری پنج گنج
( همان : ۲۲)
عبدی بیگ بر این باور است که سخن هرچند زیبا و آراسته باشد و چون آب روان بر دل بنشیند ولی چون مکرّر و تکراری باشد ملال آور است . لذا سخنگو باید مضمون تازه بیاورد و از تکرار پرهیز نماید تا سخنش دلپذیر گردد. او این خاصیّت را در شعر جامی می بیند و می گوید :
سخن گــــر چـــه باشد چو آب زلال زتکـــــرار خـیزد غبــــــــار مــلال
چـــــــو افتاد بــــــی آن نگارم خلل تلافیش کـــــردم بنعم البــــــــدل
شدم از دگــــــر بحر گـــــوهر فشان وز آن کـردم ابــرار را سبحه خــوان
وزآن پس بـــه یوسف زلیخا شــتافت کلیــدی که گــم کــرده اش بود یـافت
وزآن پس بــــــه کلـک تصرّف نــظام زلیــلی ومجنــون بـــرآورد نــــام
چـــــــو شد نوبت پنجمین نامــه اش زتــاریخ شــد ســـــرد هنگامـــه اش
بدان نـــــامــه تاریخ کــــمتر نوشت خـــــرد نـامه ها از سکندر نـــــوشت
در حکمت و مـــــوعظت بــــرگشاد تسلّی خـــــاطــــر به ایـــن بیت داد کــــــز اسرار حکمت سخن رانــدن بـــه از قــصّه هـــای کهـن خــواندن
ولی نیست پوشیده بر خاص وعــــام کــه بـــگذاشــته خــمسه را ناتــمام
چــــو بینی به طـــرز سخن پیشگی بــود تحفه و سبحــه هــردو یکـــی
چـو از هفت پیکر بـرآورد نـــــــام کجــا مــیشود ســبحه قـــایم مــقـام
پس از او چو شد هاتفی گنــج سنج ازآن پــنج شــد ملـک او چــار گـــنج
از آن چــــــــار گنــج طبایع پسند بـــرانــگیخته چــــــار رکــــن بــلند
بـــــرآن چار رُکنش زطــــبعِ غنی ببــین خــــامــه ی ســحــر را مــبتنی
(عبدی بیگ، ۱۹۷۷ م : ۲۳)
عبدی بیگ ضمن تعریف و تمجیدی که از آثار جامی می کند ، معتقد است که جامی در خردنامه ی اسکندری،که هفتمین مثنوی از هفت اورنگ اوست بیش از آنکه از اسکندر و تاریخ و شرح وقایع زندگی او سخن بگوید به روش نظامی در اقبال نامه توجّه دارد و سخن او بیشتر حکمت و اخلاق است که بسیار زیبا آن را سروده است :
چو جامــی به دعوی قلم برگـرفت از او آتــش اندر قلــم در گــرفت
از آن پس که از دل بر افراخـت آه چو سایه پس از نور خورشید و ماه
در حکمت و موعظت برگــــشاد تســلّی خــاطر به این بــیت دارد
طرح های پژوهشی انجام شده درباره بررسی و مقایسه اسکندر نامه نظامی گنجوی و آیین ...