علائم آسیب مغزی تروماتیک
علائم ضربه مغزی بهطور معمول بلافاصله پس از آسیب ظاهر میشود اما ممکن است تا چند ساعت به تأخیر بیفتد. علائم جسمی ضربه مغزی معمولاً کمتر از ۷۲ ساعت طول میکشد و در اکثر موارد ضربه مغزی طی ۱۰-۷ روز بهطور خود به خودی بهبود مییابند. کارکرد شناختی مستقل از سایر علائم بهبود مییابد و پژوهشها نشان میدهند که عملکرد شناختی نصف بیماران دچار آسیب مغزی خفیف تا متوسط و یک سوم از بیماران دچار آسیب مغزی شدید، سه ماه بعد از آسیب مغزی تروماتیک، به حالت طبیعی باز میگردد (اسکاندسن[۴۲] و همکاران، ۲۰۱۰).
کوپـونن[۴۳] و همکـاران (۲۰۰۲) در ارزیـابی میـزان شـیوع اختلالهای روانی محور یک بر روی ۶۰ بیمار با میـانگین ۳۰ سال گذشت زمان از آسیب مغـزی تروماتیـک در آنها، نشـان دادند که ۲۹ نفر (۳/۴۸%) شروع یـک اخـتلال محـور یـک را پس از TBI و ۳۷ نفر (۷/۶۱%) ابتلا به یک اختلال محور یـک را در طول عمر تجربه کردهاند. شایعترین اختلالهایی کـه پـس از TBI ایجـاد شـده بودنـد بـه ترتیـب افسـردگی اساسـی (۷/۲۶%) سوء مصرف یا وابستگی به الکـل (۷/۱۱%)، اخـتلال پانیک (۳/۸%)، هراس مرضی (۸/۳%)، اختلالهای روانپریشی (۷/۶%) و نشــانگان عضــوی شخصــیت (۱۵%) بودند. این پژوهشگران دریافتند که TBI میتواند دهها سـال یـا حتی برای همیشه آسیبپذیری در برابر اختلالهای روانـی را در برخی افراد سبب شود. همچنین بـه نظـر میرسد کـه TBI بیماران را مستعد ابتلا به افسردگی و اختلال هذیانی میکند.
دامنه و شدت آسیبهای شناختی پس از TBI میتواند بسته بهشدت و مکان آسیب بسیار متفاوت باشد. نشانگان ناشی از آسیب کانونی به ساختارهای مغزی عبارتاند از: عدم قدرت تکلم، آپراکسی، غفلت یکطرفه یا اختلال عملکرد دیداری- فضایی اما این نشانگان، علائم غالب TBI نیستند. در TBI، لوب فرونتال و لوب گیجگاهی در معرض بیشترین آسیب قرار دارند که علائمشان عبارت است از: اختلال در توجه، حافظه، یادگیری جدید، برنامهریزی و حل مسئله، شروع کردن، تکانش گری، خود نظمبخشی خُلق، واکنشهای هیجانی و خودآگاهی (سهلبرگ، ماتییر، ۲۰۰۱).
اغلب اوقات، نقص توجه در مرحله باقیمانده شدید است و منجر به حواسپرتی، اختلال در تغییر جهت ذهنی، پردازش و پاسخدهی همزمان به محرکهای ارائه شده میگردد. معمولاً حافظه بلندمدت حالت اولیه خود را حفظ میکند اما بسیاری از افراد دچار TBI در یادگیری مؤثر اطلاعات جدید، دیگر مانند گذشته نیستند. حافظه کاری، توانایی نگهداری و پردازش مؤثر اطلاعات بهصورت آنلاین، معمولاً آسیب میبیند و برخی از افراد نشانگان شدید فراموشی را نشان میدهند که با دورههای فقدان اکسیژن و هیپوکسی همراه است. کارکردهایی که در لوب فرونتال آسیب میبینند عبارتاند از: عدم توانایی در آغاز رفتار مناسب، بروز رفتارهای افراطی، عدم امتناع از رفتارهای تکراری و بیاثر، ناتوانی در شروع، سازماندهی و نظارت بر اعمال خود، نظمبخشی ضعیف هیجانی، رفتار اجتماعی نامناسب به شکل ناآگاهی از نیازها و احساسات سایرین. به نظر میرسد در این افراد آگاهی به محدودیتهای جسمانی بیش از آگاهی به محدودیتهای شناختی، اجتماعی و رفتاری است که پیشبین نیرومندی برای پاسخ به توانبخشی محسوب میشود (سهلبرگ، ماتییر، ۲۰۰۱).
هرچند شدت علائم و سطح ناتوانی پس از آسیب مغزی بستگی بهشدت آسیب اولیه و منطقه آسیب دیده دارد، اما در اغلب موارد آسیب مغزی با عوارض جسمی، احساسی و شناختی همراه است. باوجود آنکه TBI به نقایص جسمانی مزمن منجر میگردد، مسئله سازترین چالشها مربوط به عملکرد شناختی، هیجانی و رفتاری مورد نیاز در تعاملات بین فردی، مدرسه و محل کار میباشد و در میان این پیامدها، آسیبهای شناختی بهویژه اختلال در حافظه، توجه، تمرکز و کارکردهای اجرایی، بیشترین سهم را در ناتوانی بلندمدت، وابستگی اقتصادی و مشکلات خانوادگی ایفا میکنند (وایت[۴۴]، ۱۹۹۸) و اختلالات حافظه، شایعترین شکایت به دنبال آسیب به سر میباشند (کوهلر و همکاران، ۲۰۱۱). آمارها نشان میدهند ۴۰ تا ۶۰ درصد از بیماران آسیب مغزی، گرفتار اختلال حافظه میشوند.
حافظه
یک تعریف ساده و قابلفهم از حافظه برای بیماران، خانوادهها و پرستاران، توانایی دریافت، اندوزش و بازیابی اطلاعات است. اگرچه مردم تمایل دارند از حافظه بهعنوان یک مهارت، عملکرد یا توانایی کلی صحبت کنند، برای مثال میگویند: «من یک حافظه قوی دارم یا او یک حافظه دقیق دارد.» انواع زیادی از حافظه وجود دارد. بدلی[۴۵] (۲۰۰۴) به بحث در مورد انواع حافظه میپردازد و یادآوری میکند که افراد مبتلا به یادزدودگی[۴۶] کلاسیک، برای یادآوری بعد از یک تأخیر یا حواسپرتی[۴۷]، مشکلات زیادی دارند، اما فراخنای حافظه فوری[۴۸] طبیعی دارند؛ بنابراین آنها بعد از شنیدن یک رشته از اعداد میتوانند بهصورت نمونه پنج، شش و هفت تا از آنها را به ترتیب صحیح تکرار کنند. افراد دیگر در تکرار اعداد دو رقمی یا بیشتر، مشکلات بزرگتری دارند اما مشکلات کمتری بعد از یک تأخیر یا حواسپرتی دارند؛ بنابراین یک تمایز دوگانه بین افراد مبتلا به یادزدودگی کلاسیک و افرادی که حافظه کوتاهمدت (فوری) آسیب دیده دارند میتوان پیدا کرد.
حافظه یک مهارت یا عملکرد منفرد نیست بلکه ترکیبی پیچیده از خرده نظامهای حافظه است (بدلی، ۱۹۹۲، ص ۵). ما میتوانیم حافظه را برحسب مدت زمانی که خاطرات ذخیره میشوند، برحسب انواع اطلاعاتی که به یاد آورده میشوند، وجه حسی[۴۹] که اطلاعات از طریق آن به مغز میرسد، مراحل پردازش خاطرات، حافظه آشکار[۵۰] یا ناآشکار[۵۱] دستهبندی کنیم، خواه یادآوری[۵۲] یا بازشناسی[۵۳] مورد نیاز باشد، خواه حافظه گذشتهنگر[۵۴] (برای رویدادهایی که قبلاً انجام شدهاند) یا آیندهنگر[۵۵] (یادآوری آنچه باید انجام شود) باشد، چه تاریخ خاطره قبل یا بعد از آسیب یا بیماری باشد (کلر[۵۶] و ویلسون، ۱۹۹۷).
انواع حافظه
تقسیمبندی حافظه بر اساس زمان
بدلی و هیتچ[۵۷] (۱۹۷۴) تحت تأثیر اتکینسون و شرفین[۵۸] (۱۹۷۱) پیشنهاد کردند که حافظه میتواند بهطور کلی به سه بخش بر مبنای مدت زمانی که اطلاعات میتوانند ذخیره شوند، تقسیم شود: حافظه حسی[۵۹] که اطلاعات را برای زمان کمتر از یک چهارم ثانیه (۲۵۰ میلی ثانیه) ذخیره میکند، حافظه کوتاهمدت[۶۰] که اطلاعات را برای چند ثانیه نگهداری میکند و حافظه درازمدت[۶۱] که اطلاعات را برای چند دقیقه تا سالها نگه میدارد.
نخست، حافظه حسی، نظامی است که وقتی به سینما میرویم از آن استفاده میکنیم و آنچه را که روی پرده ظاهر میشود را بهصورت یک فیلم متحرک مشاهده میکنیم. در حقیقت ما یک مجموعه از عکسهای بیحرکت را میبینیم اما عکسها در حافظه حسی کوتاهمدت نگهداری میشوند و بنابراین بهعنوان تصاویر متحرک تفسیر میشوند. این حافظه شامل حافظه حسی دیداری یا حسی تصویری[۶۲] است. معادل شنوایی آن بهعنوان حافظه پژواکی[۶۳] شناخته میشود و ما را قادر میسازد تا صداهای گفتاری را تفسیر کنیم.
دومین نظام، اطلاعات را برای چند ثانیه نگهداری میکند و زمانی ما از آن استفاده میکنیم که شماره تلفن جدید شاید تا هفت رقم را شمارهگیری میکنیم. ما میتوانیم این هفت رقم طولانی را بهاندازه کافی در ذهن نگه داریم تا شمارهگیری کنیم اما اگر تلفن اشغال باشد یا کسی با ما درحالیکه شمارهگیری میکنیم صحبت کند اعداد از ذهنمان خارج میشوند و آن را فراموش میکنیم و باید دوباره به آن نگاه کنیم. روانشناسان به آن حافظه کوتاهمدت[۶۴] میگویند؛ اما تصور عموم از حافظه کوتاهمدت به معنی هر چیزی از چند دقیقه تا چند روز یا چند هفته است، بنابراین بهتر است از اصطلاح حافظه کوتاهمدت مگر به هنگام صحبت با روانشناسان دیگر اجتناب کنیم.
تقسیمبندی حافظه بر اساس نوع پردازش
حافظه فوری[۶۵]، حافظه اولیه[۶۶] و حافظه کاری، اصطلاح دیگری هستند که از آنها استفاده میشود. حافظه اولیه یا حافظه فوری به ظرفیت حافظهای اشاره میکند که توسط فراخنای ارقام (هفت بعلاوه یا منهای دو برای اکثریت مردم، میلر[۶۷]، ۱۹۵۶) یا توسط اثر تأخر[۶۸] یادآوری آزاد[۶۹] (توانایی یادآوری آخرین موارد در یک فهرست از کلمهها، حروف یا ارقام) اندازهگیری میشوند. بدلی (۱۹۹۷) اصطلاح حافظه اولیه را هنگام اشاره به یک نظام حافظه ساده برای چند ثانیه و حافظه کاری را هنگام اشاره به تعامل چند نظام حافظه موقت که افراد معمولاً در زندگی واقعی استفاده میکنند، ترجیح میدهد.
فرض شده که حافظه کاری یک کنترلکننده یا تخصیص دهنده منبع (عامل اجرایی مرکزی[۷۰]) دارد که با دو نظام فرعی با نامهای حلقه واجشناختی[۷۱] و صفحه دیداری - فضایی[۷۲]، همکاری میکند. حلقه واجشناختی یک انباره است که حافظه را برای چند ثانیه نگه میدارد، اما قادر به افزایش این مدت از طریق استفاده از گفتار زیرصوتی (زمزمه) است؛ بنابراین میتواند به موارد تصویری که قادر به نامگذاری در قالب کدهای واجشناختی است تبدیل شود (بدلی، ۲۰۰۴). صفحه دیداری - فضایی اجازه اندوزش موقت و دستکاری اطلاعات فضایی و دیداری را میدهد. در کار بالینی میتوان افرادی با آسیب به هر یک از این نظامها را دید. به پیروی از بدلی (۱۹۸۶) و بدلی و ویلسون (۱۹۸۸ الف) افراد دارای اختلال عامل اجرایی مرکزی بیان میکنند که نشانگان اختلال عملکرد اجرایی دارند. مشکلات اصلی آنها برنامهریزی، سازماندهی، توجه تقسیم شده[۷۳]، در جا زدن[۷۴] و مشکل در کنار آمدن با موقعیتهای جدید و تازه میباشد (ایوانز[۷۵]، ۲۰۰۵). افراد با اختلال حلقه واجشناختی، مشکلاتی با پردازش گفتار و فراگیری زبان جدید دارند. تعداد کمی از بیمارانی که با اختلالات حافظه فوری میبینیم (بهعنوان مثال آنها تنها میتوانند یک یا دو عدد، کلمه یا حرف را بهطور صحیح تکرار کنند) اختلال حلقه واجشناختی دارند. والر و پاپگنو[۷۶] (۲۰۰۲) در مورد حلقه واجشناختی بهصورت مفصل بحث کردهاند درحالیکه بدلی و ویلسون (۱۹۸۸ ب) و ویلسون و بدلی (۱۹۹۳) یک بیمار با اختلال حلقه واجشناختی و بهبودی بعدی او را توصیف کردند. افراد با اختلال صفحه دیداری - فضایی ممکن است تنها در یکی از این عملکردها، کمبودهایی داشته باشند؛ بهعبارتدیگر، مشکلات فضایی و دیداری قابل تفکیک هستند. اگرچه این بیمار توسط ویلسون، بدلی و یانگ[۷۷] (۱۹۹۹) توصیف شده است، اینگونه بیماران در کار بالینی کمیاب هستند و معمولاً برای توانبخشی[۷۸] مراجعه نمیکنند.
بدلی (۲۰۰۰) و بدلی و ویلسون (۲۰۰۲) چهارمین بخش را به حافظه کاری تحت عنوان حافظه موقت رویدادی[۷۹] اضافه کردند؛ یک حافظه موقت چندوجهی که قادر به یکپارچه کردن اطلاعات از حلقه واجشناختی و صفحه دیداری - فضایی در انباره حافظه درازمدت میباشد. حافظه موقت بهطور خاص در حافظه فوری برای متون منثور، مهم فرض میشود که به بیماران مبتلا به یادزدودگی با عملکرد ذهنی خوب و فاقد اختلال اجرایی، اجازه میدهد تا حافظه فوری با ظاهری بهنجار را برای متن منثور نشان دهند که خیلی فراتر از ظرفیت هر دو نظام فرعی است. البته حافظه تأخیری هنوز بهشدت آسیب دیده است. هنگام ارزیابی یادآوری فوری یک متن منثور در بیمار مبتلا به یادزدودگی، این غیرعادی نیست که امتیازی در یک دامنه بهنجار پیدا شود؛ اگرچه ظرفیت حافظه کوتاهمدت در یادآوری نباید بیشتر از هفت کلمه بعلاوه یا منهای دو کلمه باشد (میلر ۱۹۵۶). حافظه موقت رویدادی، تبیینی برای افزایش نمرات فراهم میکند.
همانطور که قبلاً بیان شد، انباره درازمدت یا حافظه درازمدت، نظامی است که اطلاعات را برای دوره طولانیتر زمانی از چند دقیقه تا چند سال ذخیره میسازد. این حافظه همچنین به حافظه ثانویه اشاره دارد. حافظه درازمدت بهواسطه ظرفیت وسیع و احتمالاً نامحدود، پایا و بادوام است. برخلاف حلقه واجشناختی که اطلاعات عمدتاً توسط شاخصههای گفتاری رمزگذاری میشوند؛ نظام درازمدت عمدتاً توسط معنی و مفهوم رمزگذاری میشود. این نظامی است که معمولاً در افراد با اختلال حافظه تحت تأثیر قرار میگیرد. بیشتر آنها، حافظه فوری نسبتاً بهنجار دارند اما بعد از یک تأخیر یا حواسپرتی اطلاعات از بین میرود. معنایی که بهوسیله آن اطلاعات برای چند دقیقه نگه داشته میشود مانند معانی که بهوسیله آن خاطرات برای سالها حفظ شده است، ضروری به نظر میرسند. بخشهای واقع در میان حافظه حسی (اندازهگیری شده در یک هزارم ثانیه) حافظه فوری (اندازهگیری شده در چند ثانیه) و حافظه درازمدتتر (اندازهگیری شده در چند دقیقه، روزها، هفتهها و سالها) واضح هستند. این مطلب بیان نمیکند که رویدادهایی را که سالها پیش اتفاق افتادهاند را همانند رویدادهایی که دیروز اتفاق افتادهاند به یاد میآوریم؛ در اینجا تمایز مشخصی میان حافظه حسی، اولیه و ثانویه وجود ندارد. ازنظر بالینی ما تمایل به صحبت در مورد حافظه تأخیری[۸۰]، حافظه اخیر[۸۱] و حافظه دور[۸۲] داریم؛ حافظه تأخیری اشاره به رویدادها یا اطلاعاتی دارد که دقایقی پیش رخ دادهاند، حافظه اخیر به چیزهایی اشاره دارد که در روزها یا هفتههای قبل اتفاق افتادهاند، حافظه دور اشاره به رویدادها یا اطلاعاتی دارد که سالها قبل رخ دادهاند (کلر و ویلسون، ۱۹۹۷). حافظه درازمدت میتواند به روشهای متفاوت درک یا متمایز شود؛ شامل حافظه معنایی[۸۳]، رویدادی[۸۴] و رویهای[۸۵]؛ حافظه دیداری[۸۶] و کلامی[۸۷]؛ و حافظه ناآشکار و آشکار.
تقسیمبندی حافظه بر اساس نوع اطلاعاتی که به خاطر سپرده میشود
حافظه دانش کلی، تجربههای شخصی و مهارتها یا عادتها به نظامهای مختلفی بستگی دارد که هر یک از آنها میتوانند بهطور مستقل تحت تأثیر واقع شوند. به پیروی از تالوینگ[۸۸] (۱۹۷۲) حافظه دانش کلی مانند حقایق، معانی کلمهها، ظاهر تصویری اشیا و رنگ چیزها، بهعنوان حافظه معنایی شناخته میشود. ما زمانی که پاسخ سؤالاتی مانند رنگ موز، پایتخت کشور مصر یا پاسخ کرگدن بزرگتر یا کوچکتر از سگ است و معنی کلمه عدالت را میدهیم، از حافظه معنایی استفاده میکنیم. ما یک ذخیره بزرگ از اطلاعات داریم؛ مانند اینکه چه چیزهایی معنی ظاهر مشابه، صدای مشابه، بوی مشابه و احساس مشابه میدهند. به یاد آوردن زمان اطلاعات به دست آورده شده یا کسی که در آن زمان حاضر بوده ضروری نیست. معمولاً یادگیری در موقعیتها بیشمار و در شرایط مختلف صورت میگیرد. بیشتر افراد با حافظه مختل، یک حافظه معنایی طبیعی حداقل برای اطلاعات به دست آمده قبل از شروع تخریب حافظه دارند. بهطور مثال شخصی با نشانگان یادزدودگی کلاسیک[۸۹] برای معنی کردن کلمهها یا به یاد آوردن حقایق از طریق دانش عمومیاش مشکلی نخواهد داشت. هرچند ممکن است اندوزش حقایق جدید مشکل باشد؛ شاید به این علت که اساساً برای ورود اطلاعات به حافظه معنایی، فرد به حافظه رویدادی وابسته است (سرماک و اوکانر[۹۰]، ۱۹۸۳). یک بیمار مبتلا به یادزدودگی گسترده، تقریباً هیچ واقعیت جدیدی را از زمان شروع بیماری آنسفالیت ناشی از ویروس هرپس سیمپلکس[۹۱] در سال ۱۹۸۵ ذخیره نکرده بود. او از زمانی که بیمار شد هیچ دانشی در مورد کلمهها جدیدی که وارد زبان شده بود، نداشت. او نمیدانست که پست الکترونیکی چیست، او واژه های بیماری جنون گاوی، شبکه جهانی وب یا ویاگرا را نمیفهمید (ویلسون، کوپلمن و کاپور[۹۲]، ۲۰۰۸). بر خلاف این مورد، بیمار دیگری باوجود یک یادزدودگی شدید، اگرچه یادگیری او کم و دور از معمول بوده، بسیاری از این کلمهها را آموخته است (ویلسون، ۱۹۹۹).
برخی از بازماندههای آسیب مغزی، کمبود حافظه معنایی را بهطور خاصی بعد از آنسفالیت یا آنوکسی[۹۳] نشان میدهند؛ با اینکه افراد با آسیب مغزی تروماتیک نیز ممکن است این مشکلات را نشان دهند علت آن آسیب به اندوزش معنایی یا دسترسی به آن انباره است (ویلسون، ۱۹۹۷).
وارینگتون[۹۴] (۱۹۷۵) بیان میکند که آگنوزی[۹۵] اشیای دیداری یک نقص حافظه معنایی دیداری است. برخی از بیماران توانایی بازشناسی موضوعات زنده را از دست میدهند اما هنوز هم اشیاء ساخته شده را تشخیص میدهند و گفته میشود که اختلال طبقه بندی-خاص[۹۶] دارند. (وارینگتون و شالیس[۹۷]، ۱۹۸۴). هیلیس و کارامازا[۹۸] (۱۹۹۱) و ساکت و هیومفریس[۹۹] (۱۹۹۲) برعکس نظر محققان قبلی بیان کردند که انسانها میتوانند اشیای بیجان را بهتر از موضوعات زنده بازشناسی کنند.
حافظه معنایی معیوب نیز در افرادی که از بیماری آلزایمر[۱۰۰] رنج میبرند در کنار کمبود در حافظه رویدادی دیده میشود (بکر و اورمن[۱۰۱]، ۲۰۰۴).
به هر حال گروهی از بیماران وجود دارند که مشکلات خاصی با کمبود حافظه معنایی دارند. آنها با دمانس معنایی پیشرونده[۱۰۲] روبرو هستند. (وارینگتون، ۱۹۷۵، اسنودن[۱۰۳] و همکاران، ۱۹۹۲ و اسنودن، ۲۰۰۲) مشخصه های این بیماری عبارتاند از کاهش تدریجی دانش معنایی، تأثیر گذاری بر انواع مفاهیم، عدم استفاده از وجه حسی (لامبون رالف و پترسون[۱۰۴]، ۲۰۰۸، ص ۶۱). حافظهای رویدادی ممکن است کمتر تحت تأثیر قرار گیرد. اسنودن، گریفیث و نیری[۱۰۵] (۱۹۹۶) و گراهام و هودجز[۱۰۶] (۱۹۹۷) دریافتند که افراد مبتلا به دمانس معنایی، نگهداری خاطرات اخیر و اختلال در خاطرات دور نشان میدهند؛ که بر خلاف آن چیزی است که در بیماران آلزایمری دیده شده است.
حافظه تجربیات شخصی (مثلاً جایی که شما تعطیلات نوروز را میگذرانید، یا زمانی که پولهای کارت اعتباری خود را خرج میکنید یا چیزی که دوستانتان را از شما میخواهند امروز عصر انجام دهید) حافظه شرح حالی[۱۰۷] است و بهعنوان حافظه رویدادی شناخته شده است (به پیروی از تالوینگ، ۱۹۷۲). این حافظه برای یادآوری رویدادی خاصی که در زمان حادثه اتفاق افتاده، بسیار مهم است. به گفته بدلی (۲۰۰۲) به نقل از تالوینگ، این حافظه، به انسان توانایی سفر به زمانهای گذشته را میدهد (ص ۵) مشکلات حافظهای رویدادی مثل مشکلات حافظه معنایی از اختلال در حافظه بلندمدت ناشی میشود. هرچند تالوینگ اعتقاد داشت که حافظه معنایی و رویدادی دو نظام مستقل هستند. بدلی (۱۹۹۷، ۲۰۰۴) با این دیدگاه موافق نبود. او نشان داد که در اکثر شرایط، ترکیبی از هر دو نوع وجود دارد: اگر کسی به یاد آورد که صبحانه چه چیزی خورده است (یک تکلیف رویدادی)، این یادآوری تحت تأثیر دانش معنایی او در مورد اینکه معمولاً صبحانه چه چیزی میخورد، قرار میگیرد. اکثر افراد مبتلا به اختلالات حافظه، نقص حافظه رویدادی نیز دارند؛ که مشکل اساسی در زندگی روزمرهی آنها بهحساب میآید. به دلیل اهمیت این حافظه، هم ازنظر فراوانی و هم ازنظر شدت مشکلاتی که این افراد با آن روبرو هستند.
حافظه مهارتها و امور عادی بهعنوان حافظه رویهای شناخته شده است. یادگیری دو چرخه سواری، خواندن لغات به صورت برعکس و یادگیری ماشین نویسی، مثالهایی از یادگیری رویهای است. ویژگی اولیه این نوع یادگیری این است که بستگی به تفکر هوشیار ندارد بلکه یادگیری میتواند بدون نیاز به آگاهی از مکان و نحوه یادگیری اصلی صورت گیرد. به همین دلیل، بیشتر افراد مبتلا به اختلالات حافظه، یادگیری رویهای بهنجار و یا تقریباً بهنجار را نشان میدهند. H. M معروفترین بیمار مبتلا به یادزدودگی همه زمانها (اسکوایل[۱۰۸]، ۱۹۶۸؛ اسکوایل و میلنر[۱۰۹]، ۱۹۵۷) علیرغم نقص بسیار شدید حافظه رویدادی قادر به یادگیری تکالیف حرکتی بود.
کوهن و کورکین[۱۱۰] (۱۹۸۱) نشان دادند که H. M قادر به یادگیری معمای پیچیده برج هانوی[۱۱۱] بدون آشنایی قبلی بود. شمار زیادی از مطالعات نشان دادهاند که بیماران مبتلا به یادزدودگی میتوانند تکالیف خاص ازجمله معمای چیدمان[۱۱۲] (بروکس[۱۱۳] و بدلی، ۱۹۷۶) شرطیسازی پلک زدن[۱۱۴] (ویسکرونتز[۱۱۵] و وارینگتون، ۱۹۷۹) و وارونه خوانی لغات در آینه[۱۱۶] (کوهن و کورکین، ۱۹۸۱) را یاد بگیرند.
یادگیری بهنجار یا نزدیک به بهنجار در توانبخشی بسیار مهم است زیرا ما میتوانیم روی این توانایی نسبتاً دست نخورده در آموزش ماشین نویسی و استفاده از رایانه و همچنین استفاده از وسایل کمک حافظه، سرمایهگذاری نماییم. به هر حال در اکثر مطالعات در بیماران مبتلا به اختلالات حافظه، یادگیری رویهای، دست نخورده یافت شده است، برای مثال سووینن، پوت مانز و لاموت[۱۱۷] (۲۰۰۵) دریافتند که بیماران مبتلا به نشانگان کورساکوف، نقصهای در تکالیف یادگیری رویهای نشان میدهد. در مقابل کاواکو، اندرسون، آلن، کاسترو- کالداز و داماسیو[۱۱۸] (۲۰۰۴) گزارش دادهاند که یادگیری باقی مانده مهارتهای ادراکی حرکتی پیچیده در بیماران مبتلا به یادزدودگی، یک پدیدهی قدرتمند است و این موضوع را میتوان در شرایط مختلف و با درخواست انجام تکالیف ادراکی حرکتی، اثبات کرد (ص ۱۸۵۳).
مشخص شده است که برخی از بیماران، مخصوصاً آنهایی که با بیماری هانتینگتون[۱۱۹] و پارکینسون[۱۲۰] مواجه هستند، در یادگیری رویهای اختلال نشان میدهند (وکیل، هریشانو- نامن[۱۲۱]، ۱۹۹۸؛ عثمان، ویلکینسون، بیجی، کاستاندا و جهانشانی[۱۲۲]، ۲۰۰۸) افراد مبتلا به آلزایمر ممکن است این نقص را نشان دهند (میتچل و اشمیت[۱۲۳]، ۲۰۰۶) یا نشان ندهند (هیرونو[۱۲۴] و همکاران، ۱۹۹۷). ویکاری[۱۲۵] و همکاران (۲۰۰۵) و نیکولسون و فاوست[۱۲۶] (۲۰۰۷) بیان کردند که کودکان مبتلا به نارساخوانی تحولی، یادگیری رویهای آسیب دیده دارند درحالیکه سیگارت، ویسرال و بل[۱۲۷] (۲۰۰۸) یک اختلال خفیف در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی یافتند.
تقسیمبندی حافظه بر اساس حس خاص
ممکن است به یادآوری اطلاعات و اتفاقات به شکلهای متعدد ازجمله وقتیکه میبینیم، میشنویم استشمام میکنیم، لمس میکنیم و میچشیم نیاز داشته باشیم. با این وجود در توانبخشی حافظه، حوزه اصلی نگرانی در مورد حافظه برای اطلاعات کلامی و دیداری است. واضح است که میتوانیم چیزهایی را که میتوانیم طبقهبندی کنیم و یا بخوانیم، به یادآوریم اما ما همچنین میتوانیم چیزهایی را به یادآوریم که بهآسانی نمیتوانیم بیان شان کنیم مثل چهرهی یک شخص.
به دلیل وجود بخشهای متعدد مغز که مسئول فرایندهای شنیداری و دیداری هستند. این موارد میتوانند بهطور مستقل بر برخی از افراد که با حافظه دیداری و بر برخی دیگر که با حافظه کلامی مشکل اولیه دارند، تأثیر گذار باشند. سالها پیش، میلنر (۱۹۶۵،۱۹۶۸،۱۹۷۱) نواقص ویژه دروندادهای حسی را طی جراحی لوب اکتومی یکطرفه گیجگاهی[۱۲۸] نشان داد. برداشت قسمت چپ گیجگاه منجر به اختلال حافظه دیداری شد و برداشت قسمت راست لوب گیجگاهی منجر به ضعف بیشتر در یادآوری مواد غیرکلامی مثل صورتها، الگوها و مازها شد.
اگر حافظه برای یک نوع درونداد حسی، کمتر تحت تأثیر قرار گیرد. این احتمال وجود دارد که از نظام کمتر آسیب دیده بهمنظور جبران نقص نظامهای آسیب دیده دیگر استفاده شود. برای مثال، فردی با تواناییهای کلامی ضعیف اما حافظه دیداری خوب ممکن است مواد کلامی را به اطلاعات دیداری تبدیل کند و از تکنیکهای تصویرسازی دیداری بهره ببرد. درحالیکه افراد دارای الگوهای معکوس ممکن است قادر به کلامی کردن اطلاعات دیداری فضایی مثل اطلاعات یک مسیر، باشند.
ویلسون (۱۹۸۷) درمان موفقیتآمیزی برای بیماران مبتلا به اختلال هر دو حافظه دیداری و کلامی، توصیف کرده است. البته برخی از افراد هم اختلال حافظه کلامی و هم اختلال حافظه دیداری دارند. این به این معنی نیست که آنها نمیتوانند از تکنیکهای یادیار[۱۲۹] و دیگر راهبردهای حافظه بهره ببرند (ویلسون، ۱۹۸۷).
مراحل فرایند یادآوری: رمزگذاری، اندوزش، بازیابی
در آغاز این فصل، حافظه بهعنوان توانایی دریافت، اندوزش و بازیابی اطلاعات تعریف شد. این سه مرحله برای کارکرد نظام حافظه لازم میباشند. دریافت اطلاعات مرحلهی رمزگذاری است و حفظ اطلاعات مرحلهی اندوزش میباشد و دسترسی به اطلاعات در صورت لزوم، مرحلهی بازیابی است. هرچند میتوان بین این مراحل تمایز قائل شد و بیماران با نقص در فقط یک بخش از این نظام قابل تشخیص هستند. در زندگی واقعی این مراحل در تعامل با یکدیگر عمل میکنند بهعنوان مثال افراد دارای مشکلات رمزگذاری، مشکلاتی در توجه، نشان میدهند. علیرغم این واقعیت که در برخی شرایط یادآوری غیرارادی است میتوانیم چیزهایی را به یادآوریم که زمان وقوع، توجه خیلی خاص به آنها نکردهایم؛ معمولاً زمانی که در حال یادگیری چیزی جدیدی هستیم یا زمانی که یادآوری برایمان بسیار مهم است، لازم است توجه بیشتری کنیم. افراد مبتلا به نشانگان یادزدودگی کلاسیک، مشکلات رمزگذاری ندارند، هرچند آنهایی که نقص اجرایی دارند (مثلاً به دنبال TBI و دمانس) ممکن است این مشکل را داشته باشند (ویلسون، ۱۹۸۹).
وقتی اطلاعات در ذهن ثبت میشوند تا زمانی که نیاز باشد در آنجا ذخیره میشوند. بیشتر مردم اطلاعات جدید را با سرعت بیشتر در روزهای اول فراموش میکند و سپس میزان یادزدودگی کاهش مییابد این موضوع در مورد افرادی که با مشکل حافظه روبرو هستند، البته با در نظر گرفتن اینکه در چنین مواردی اطلاعات نسبتاً کمی ذخیره میشود، نیز درست است. باوجود این، وقتی اطلاعات بهصورت مناسب رمزگذاری میشوند و به حافظه درازمدت وارد میشوند، امتحان، مرور ذهنی و یا تمرین میتواند کمک کند تا این اطلاعات در آنجا حفظ شود. بهترین راه برای انجام این کار، این است که شخص را سریعاً بعد از دیدن یا شنیدن اطلاعات جدید، پس از یک تأخیر کوتاه و پس از یک تأخیر کمی طولانیتر، آزمون کنیم. این فرایند با فواصلی که بهتدریج طولانیتر میگردند، ادامه مییابد. چنین تمرینها و تکرارها معمولاً به حفظ بهتر اطلاعات منجر میشود. این اصل یادآوری بافاصله (لانداور و بیورک[۱۳۰]، ۱۹۸۷) است؛ بنابراین، این اصل میتواند هم به رمزگذاری و هم به اندوزش کمک کند. دیگر راهبردهای تکرار و تمرین نظیر PQRST[131] (پیش مشاهده، سؤال، خواندن، بیان و آزمون) ممکن است به بهبود حفظ کردن کمک کند.
سومین مرحلهی در فرایند حافظه، بازیابی اطلاعات، زمانی که ما به آنها نیاز داریم، است. همه ما مواقعی را تجربه کردهایم که میدانیم چیزی را میدانیم مثل نام یک شهر یا یک کلمهی خاص ولی نمیتوانیم آن را در زمان مناسب، بازیابی کنیم. این مورد بهعنوان پدیده نوک زبانی[۱۳۲] شناخته میشود. اگر کسی به ما یک کلمه ارائه دهد، ما میتوانیم معمولاً سریع تشخیص دهیم که درست است یا نه. احتمال مشکلات بازیابی اغلب برای کسانی که مشکل حافظه دارند بیشتر است. اگر ما بتوانیم یک «قلاب[۱۳۳]» به شکل یک سرنخ[۱۳۴] یا راهنما به آنها، ارائه دهیم ممکن است بتوانیم به آنها برای دسترسی به حافظه درست، کمک کنیم. ارائه حروف اول یک اسم ممکن است منجر به یادآوری کل اسم، شود. شاید همهی ما این تجربه را داشتهایم که بعضی مواقع، چهره فرد را میشناسیم اما نمیتوانیم بگوییم کجا او را دیدهایم. این موضوع بهویژه زمانی بیشتر اتفاق میافتد که شخص در مکانی متفاوت از مکانی که اولین ملاقات اتفاق افتاده، دیده شود. بازیابی برای بیشتر ما زمانی آسانتر است که محیطی که در آن سعی میکنیم چیزی را یادآوری کنیم مشابه محیطی باشد که ما در ابتدا در آن یاد گرفتهایم. این موضوع بهعنوان اصل ویژگی بافت[۱۳۵] شناخته شده است گودن[۱۳۶] و بدلی در سال ۱۹۷۵ این اصل را در یک آزمایش ابتکاری، نشان دادند. آنها فهرستی از لغات را به غواصان هم در خشکی و هم در زیر آب آموزش دادند و از آنها خواستند تا آن لغات را در محیط مشابه و هم محیط غیرمشابه یادآوری کنند. لغتهای را که زیر دریا یاد گرفته بودند زمانی که در زیر دریا، مورد آزمایش قرار میگرفتند بهتر به یاد میآوردند. نتایج مشابهی برای کسانی که روی زمین یاد گرفته بودند به دست آمد. (به این معنی که آنها زمانی که در همان مکان و محیط مورد آزمایش قرار گرفتند، بیشتر و بهتر به یاد آوردند). زمانی که محیط یادگیری و آزمایش یکسان بود نسبت به زمانی که بین دو محیط تفاوت وجود داشت یادآوری کلمهها، ۴۰ درصد بیشتر بود؛ بنابراین افراد مبتلا به آسیب حافظه، ممکن است اگر آنها در مکانی مشابه مکانی که یادگیری برای اولین بار در آن صورت گرفته است، قرار گیرند، بهتر مطالب را یادآوری کند.
بدیهی است که در اکثر مواقع ما میخواهیم از اختصاصی بودن بافت، اجتناب کنیم بنابراین به هنگام آموزش اطلاعات جدید به فرد مبتلا به آسیب حافظه، ما باید به فرد یاد بدهیم که در مکانها و موقعیتهای اجتماعی مختلف یادآوری کند. هدف ما، باید تشویق یادگیری در موقعیتهای بسیار متفاوت باشد؛ موقعیتهای روزمرهای که احتمالاً فرد روزانه با آنها مواجهه میگردد. یادگیری نباید محدود به یک بافت یا موقعیت خاص مثل یک بخش بیمارستان، کلاس و یا مطب درمانگر شود.
همچنین خُلق[۱۳۷] یا وضعیت ذهنی که داریم بر توانایی یادآوری ما تأثیر میگذارد. میدانیم که افراد مطالبی را که در حالت هوشیاری یاد گرفتهاند در حالت هوشیاری هم بهتر به یاد میآورند این مطلب غیرمنتظرهای نیست؛ با این وجود این واقعیت هم وجود دارد که فرد، مطالبی را که به هنگام مستی یاد گرفته است در حالات مستی هم بهتر به یاد میآورد. به همین صورت، مطالبی که در حالت خوشحالی یا ناراحتی یاد گرفته شدهاند وقتی آن هیجان اولیه دوباره تجربه میشود، بهتر یادآوری میشوند. این مطلب با عنوان یادگیری وابسته به حالت[۱۳۸] معروف است بنابراین به هنگام کمک به فرد مبتلا به آسیب مغزی برای یادآوری مطالب باید در حالات مختلف خُلقی به او آموزش دهیم بهگونهای که از اختصاصی شدن بافت اجتناب گردد.
انواع دیگر حافظه
حافظۀ آشکار و ناآشکار
حافظۀ آشکار شبیه به حافظۀ رویدادی است به این معنا که فرد آگاهانه میتواند حوادث و رویدادهای مربوط به گذشته را به یاد آورد همانگونه که در بحث حافظه رویدادی مطرح گردید اکثر افراد مبتلا به اختلالات حافظه، در تکالیف حافظه آشکار مشکل دارند. این حافظه، در مقابل بسیاری از آسیبهای عصبشناختی، آسیبپذیر میباشد و احتمالاً کانون توجه توانبخشی حافظه است.
از طرف دیگر حافظۀ ناآشکار، شبیه حافظه رویهای است یعنی در آن هیچگونه یادآوری هوشیارانهای برای اینکه فرد نشان دهد یادگیری اتفاق افتاده است، لازم نیست. حافظه رویهای شکلی از حافظه ناآشکار است که ما را قادر به یادگیری مهارتهای نظیر دوچرخه سواری و تکلیف ردیابی حرکتی میکند حافظه ناآشکار همچنین یادگیری غیر حرکتی نظیر آمادهسازی[۱۳۹] را در بر میگیرد. آمادهسازی فرایندی است که بهموجب آن یادگیری از طریق مواجهه قبلی با محرک، بهبود مییابد؛ بنابراین اگر به یک بیمار مبتلا به یادزدودگی، فهرستی از لغات نشان داده شود و این لغات را قبل از نشان دادن تنه کلمهها (به شکل دو یا سه حرف اول کلمهها) بخواند احتمالاً او با لغات صحیح پاسخ خواهد داد حتی اگر هیچ هوشیاری یا خاطره آشکاری از لغات قبلی نداشته باشد (وارینگتون و ویسکرانتز[۱۴۰]، ۱۹۶۸). اگرچه چندین دهه است که مشخص شده است افراد دچار اختلال حافظه میتواند برخی از مهارتها و اطلاعات را بهطور معمول از طریق تواناییهای یادگیری ناآشکار دست نخورده (یا نسبتاً دست نخورده) خود، یاد بگیرند، بهکارگیری این دانش بهمنظور کاهش مشکلات واقعی زندگی که افراد مبتلا به آسیبهای عضوی حافظه با آن مواجه میشوند، دشوار است. گلیسکای و شاکتر[۱۴۱] (۱۹۸۸) و گلیسکای، شاکتر و تالوینگ (۱۹۸۶) با بهرهگیری از تواناییهای ناآشکار دست نخورده، برای آموزش اصطلاح رایانه به افراد مبتلا به یادزدودگی با بهره گرفتن از فنی که آنها، روش محو سرنخها[۱۴۲] مینامند، تلاش کردند. علیرغم برخی موفقیتها، روش محو سنخها، مستلزم صرف زمان و تلاش قابلتوجه، هم از طرف آزمایشگران و هم از طرف فرد مبتلا به یادزدودگی است. از طرف دیگر حافظه یا یادگیری ناآشکار مستلزم تلاش نیست زیرا بدون یادآوری هوشیار اتفاق میافتد. این همراه با سایر ناهنجاریهای مشاهده شده در طول یادگیری ناآشکار (مثل این مشاهده که در یک تصویر چند تکه یا روش آمادگی ادراکی، اگر بیمار مبتلا به یادزدودگی یک قطعه را در ارائه اولیه، اشتباه نامگذاری کند، این اشتباه ممکن است به تکلیف الصاق شود و در ارائههای پی در پی، تکرار گردد) بدلی و ویلسون (۱۹۹۴) را به طرح این سؤال هدایت کرد که آیا اگر در طول فرایند یادگیری از ارتکاب اشتباهات، جلوگیری شود بیماران مبتلا به یادزدودگی، بهتر یاد میگیرند؟ این شروع مطالعات یادگیری بدون خطا در توانبخشی حافظه بود.
حافظه گذشتهنگر و آیندهنگر
حافظه گذشتهنگر، حافظهای برای رویدادها، حوادث، فهرست لغات، جوکها یا تجارب خاص دیگر در گذشته است. این حافظه، برخلاف حافظه آیندهنگر است که توانایی به خاطر آوردن مطالب در آینده است؛ ممکن است به خاطر آوردن یک زمان خاص باشد (مثلاً ساعت ۳ به ایستگاه راه آهن برو) یا در یک فاصله زمانی مشخص (مثلاً ۱۵ دقیقه دیگه، لطفاً به گربه غذا بده) یا وقتی یک اتفاق خاص روی میدهد (مثلاً دفعه بعد که جسیکا را دیدی، پیغام تام را به او برسان)؛ به عبارت دیگر حافظه آیندهنگر به خاطر آوردن انجام کارهاست نه به خاطر آوردن چیزهای که قبلاً اتفاق افتاده است. الیس[۱۴۳] (۱۹۹۶) آن را «تحقق هدفها با تأخیر» تعریف میکند. حافظه گذشتهنگر در بحث حافظه رویدادی، حافظه کلامی و دیداری و حافظه آشکار، مطرح شده است. وقتی از افراد سؤال میشود روزانه با چه مشکلات حافظه روبرو هستید، حافظه آیندهنگر یکی از رایجترین شکایات افراد است (بدلی، ۲۰۰۴). بهعلاوه، بر اساس نظر بدلی روشن نیست، حافظه آیندهنگر چگونه کار میکند. آن به حافظه نیاز دارد زیرا افراد مبتلا به یادزدودگی، مشکلات زیادی در به خاطر آوردن آنچه باید انجام دهند، دارند؛ اما افراد جوان و باهوش اغلب در انجام کارها بهموقع، ضعیفتر هستند. بهطور واضح در حافظه آیندهنگر یک جز انگیزش و همیشه مشخصاً یک راهبرد وجود دارد (ص ۹). در آزمونهای حافظه، افراد جوان نسبت به افراد پیرتر، اشتباهات کمتری در حافظه آیندهنگر، مرتکب میشوند اما در زندگی واقعی افراد پیرتر اشتباهات کمتری دارند زیرا آنها محدودیتهای خود را میدانند و با نوشتن کارهای که باید انجام دهند یا با تمرکز بیشتر این محدودیت را جبران میکنند. گروت، ویلسون، ایوانز و واتسون[۱۴۴] (۲۰۰۲) نشان دادند که حافظه آیندهنگر به علت نقصان حافظه و یا مشکلات اجرایی میتواند دچار شکست شود. در حقیقت، شواهدی وجود دارد که مقیاسهای کارکرد اجرایی در تبیین نقصان حافظه آیندهنگر، بهتر از مقیاسهای حافظه میباشند (بورجس، وتیچ، دلکی، کاستلو و شالیس[۱۴۵]، ۲۰۰۰؛ فیش، منلی و ویلسون[۱۴۶]، ۲۰۰۸ الف).
همچنین برای حافظه آیندهنگر، مؤلفههای گذشتهنگر وجود دارد. فیش و همکاران (۲۰۰۸) مثال پست کردن یک نامه را مطرح میکنند. اول باید قصد آگاهانه برای پست کردن نامه داشته باشید شما باید این نیت را تا زمانی که اجرایی شود در ذهنتان تکرار کنید (ممکن است چندین ساعت) یا نیت کنید این قصد را زمانی که قابل اجرا میشود به خاطر آورید. مگر اینکه یک صندوق پستی، بلافاصله در دسترس شما باشد. شما ممکن است مجبور باشید کارهای زیادی قبل از دیدن صندوق پست، انجام دهید، شما باید این نیت را طوری در ذهنتان ذخیره کنید که هیچ یک از فعالیتهای جاری شما در آن اختلال ایجاد نکند. سپس در زمان و شرایط مناسب، شما باید به آن نیت دسترسی داشته باشید و کارهای مرتبط با آن را شروع کنید؛ بنابراین قبل از ترک منزل، شما باید یادتان باشد نامه را بردارید و همچنین قصد پست کردن نامه وقتی به صندوق پستی رسیدید را به خاطر داشته باشید. بهعلاوه، شما باید یادتان باشد که آیا نامه را پست کردهاید یا نه. الیس (۱۹۹۶) این مراحل را با عنوان رمزگردانی، نگهداری، فهم و ارزیابی[۱۴۷]، توضیح داده است. لوین و هانتن[۱۴۸] (۲۰۰۴) همچنین بیان میکنند که حافظه آیندهنگر یک مؤلفه اخباری[۱۴۹] (آشکار) دارد از این لحاظ که ما لازم است به خاطر داشته باشیم چه عملی باید انجام دهیم و یک جز گیجگاهی – بافتی[۱۵۰] (آیندهنگر) دارد از این لحاظ که ما باید به خاطر داشته باشیم کی و کجا این عمل انجام شود.
افرادی مبتلا به آسیب حافظه، مشکلاتی با هر دو نوع حافظه تجربه خواهند کرد. آنها در به خاطر آوردن چیزهای که در گذشته اتفاق افتاده و همچنین کارهای که در آینده میخواهند انجام دهند، مشکل خواهند داشت.
مطالب پژوهشی درباره ساخت یک برنامه رایانهای توانبخشی شناختی و بررسی تأثیر آن ...