“
در ترجمه واژه corporate governance چندین واژه معادل فارسی به کار میرود. این واژه در معانی حاکمیت شرکتی، حاکمیت مشترک، حاکمیت سهامی وراهبری سازمان به کار رفته واز کلمه لاتین Gubernare)) به معنی هدایت کردن گرفته شده است. که معمولاً برای هدایت کشتی به کار میرود و دلالت بر این دارد که حاکمیت شرکتی مستلزم هدایت است تا کنترل. ازبین معانی ذکر شده صاحبنظران درعلوم اقتصادی و حسابداری در ایران بیشترمعنی حاکمیت شرکتی را برای واژه مذبور به کار بردهاند. که ترجمه چندان گویایی نیست زیرا در این معنی، عبارت حاکمیت به طور مطلق به کار رفته است که در برگیرنده حاکمیت اعم از شرکتی وغیر شرکتی میباشد. بنابرین، تعریفی که از جامعیت خاص برخوردار باشد وجود ندارد بلکه تعاریف ذکر شده هرکدام از زاویه خاص به این مفهوم پرداختهاند. هر کشوری با توجه به نوع فرهنگ، علائق، زمینههای تاریخی، فضای حقوقی وقانونگذاری، حاکمیت نهادهای اقتصادی وپولی وساختار مالکیت شرکتی، سیستمی خاص را از حاکمیت شرکتی تعریف واجراکرده است. حتی در آمریکا وانگلیس که خاستگاه اصلی governance corporate است تعریف واحدی ارائه نشده است (سجادی، ۱۳۸۸).
با توجه به پراکندگی نگاهها به حاکمیت شرکتی تعاریف متفاوتی برای این موضوع وجود دارد و هر کسی بنا بر زاویه دید و زمینه علمی خود برای آن تعریفی ارائه کردهاست.
بنا براین در ادامه به طور مختصر به تعریف مفهوم حاکمیت شرکتی ونظریههای مربوط به آن خواهیم پرداخت.
۲-۲-۱- تعاریف نظام حاکمیت شرکتی
در مورد حاکمیت شرکتی تعریف مورد توافقی وجود ندارد. تعریفهای موجود از حاکمیت شرکتی در یک طیف وسیعی قرار میگیرند. دیدگاههای محدود در یکسو ودیدگاههای گسترده در سوی دیگر طیف قرار دارند. در دیدگاههای محدود، حاکمیت شرکتی به رابطه شرکت وسهامداران محدود میشود این الگو در قالب نظریه نمایندگی بیان میشود. در آن سوی طیف، حاکمیت شرکتی را میتوان به صورت شبکه از روابط در نظر گرفت که نه تنها میان شرکت ومالکان آن ها (سهامداران) بلکه میان شرکت وتعداد زیادی از ذینفعان از جمله کارکنان، مشتریان، فروشندگان، دارندگان اوراق قرضه و…وجود دارد. چنین دیدگاهی در قالب نظریه ذینفعان دیده میشود (کاشانی پور ورسائیان، ۱۳۸۸).
اولین تعریف برای حاکمیت شرکتی توسط اقتصاددان معروف میلتون فریدمن[۱۲] ارائه شد. با توجه به تعریف فریدمن، نظام حاکمیت شرکتی هدایت واحد تجاری با در نظر گرفتن تمایلات مالکان یا سهامداران است؛ به طوری که تا حد امکان منجر به کسب پول شود، هر چند باید با قوانین اولیه اجتماع که در بردارنده معیارهای قانونی ومحلی است، مطابقت داشته باشد. این تعریف مبتنی بر مفهوم اقتصادی به حداکثر رساندن ارزش بازار از طریق سود میباشد که بر سرمایهگذاری تأکید دارد (فهیمی، ۱۳۸۹).
بررسی ادبیات موضوع نشان میدهد که هیچ تعریف مورد توافق در مورد حاکمیت شرکتی وجود ندارد و تفاوتهای چشمگیری در تعاریف ارائه شده وجود دارد. به طور کلی تعاریف مربوطه را در سه دسته عمده میتوان طبقه بندی کرد.
۱) تعاریف محدود مانند تعریف گزارش کادبری[۱۳]
۲) تعاریف میانه مانند تعریف پارکینسون
۳) تعاریف گسترده مانند تعریف IFAC
تعریف کادبری: حاکمیت شرکتی، سیستمی است که شرکتها با آن هدایت و کنترل میشوند.
تعریف پارکینسون: حاکمیت شرکتی، فرایند نظارت و کنترل برای تضمین عملکرد مدیر، مطابق با منافع سهامداران است.
تعریف IFAC (فدراسیون بینالمللی حسابداران): تعدادی از مسئولیتها و شیوه های به کار گرفته شده توسط هیئت مدیره و مدیران مسئول، با هدف مشخص کردن مسیر استراتژیک، به گونهای که تضمین کننده دسترسی به اهداف و مصرف مسئولانه منابع باشد.
از تمام تعاریف مرتبط با حاکمیت شرکتی دو مفهوم کلان، به شرح زیر استنباط میگردد
۱٫ حاکمیت شرکتی یک مفهوم میان رشته ای است.
۲٫ هدف نهایی آن دستیابی به چهار مورد زیر است:
۱) رعایت حقوق ذینفعان
۲) پاسخگوئی[۱۴]
۳) شفافیت
۴) عدالت. (شاهمیری، ۱۳۸۶)
تعاریف محدود حاکمیت شرکتی متمرکز بر قابلیتهای سیستم قانونی یک کشور برای حفظ حقوق سهامداران اقلیت میباشد (مثلاً پارکینسون[۱۵] ۱۹۹۴ یا، لاپرتا[۱۶]، و همکاران ۱۹۹۸) این تعاریف اساسا برای مقایسه بین کشوری مناسب هستند و قوانین هر کشوری، نقش تعیین کنندهای در سیستم حاکمیت شرکتی دارد. در ادامه تعدادی از تعاریف در مورد حاکمیت شرکتی ارائه میشود. (حساس یگانه،۱۳۸۴)
جدول ۲-۱٫ خلاصه تعاریف نظام حاکمیت شرکتی (زین الدینی،۱۳۹۰)
ارائه دهنده تعریف شیلفر و ویشنی[۱۷] (۱۹۹۷) در مورد راههایی بحث میکند که به تأمین کنندگان منابع مالی شرکتها اطمینان میدهد که به بازده سرمایهگذاری خود دست خواهند یافت. OECD[18] (۱۹۹۹) مجموعه روابط میان مدیران اجرایی، هیئت مدیره، سهامداران وسایر ذینفعان یا طرفهای ذیربط در یک شرکت. اشباق و همکاران[۱۹] (۲۰۰۴) طیفی گسترده از راهکارهایی است که از طریق افزایش نظارت بر نحوه عمل مدیریت، محدود کردن رفتار فرصت طلبانه مدیران وبهبود بخشیدن به جریان اطلاع رسانی، ریسک نمایندگی را کاهش میدهد. مسر[۲۰] (۲۰۰۵) مفهومی است که در مورد بهبود دادن مطلوبیت، شفافیت ومسئولیت پذیری شرکت بحث میکند. روکا (۲۰۰۷) نظام حاکمیت شرکتی مجموعه ای از قواعد و رویههای ایجاد شده به منظور حمایت سرمایهگذاران از رفتارهای فرصت طلبانه مدیران میباشد. ویندسر[۲۱] (۲۰۰۹) سیستمی که شرکتها با آن هدایت وکنترل میشوند. چن[۲۲] (۲۰۰۹) حاکمیت شرکتی مکانیزمی است که برای کاهش هزینه های نمایندگی به کار میرود. موتاری[۲۳] (۲۰۱۰) شامل همه مکانیزمهایی است که به سازمانها نظم میبخشد و تضمین میکند که منابع شرکتها به نحو کارآمد اداره میشوند. هوانگ و همکاران[۲۴] (۲۰۱۱) هدف حاکمیت شرکتی کاهش مشکل نمایندگی به نحوی است که منافع سهامداران وذینفعان شرکت به طور مناسب رعایت شود.
۲-۲-۲- روابط بین مکانیزمهای حاکمیت شرکتی
بدون در نظر گرفتن هر گونه تعریف خاص، محققان اغلب مکانیزمهای حاکمیت شرکتی را در دو گروه کلی قرار میدهند. مکانیزمهای داخلی و خارجی. گیلان[۲۵] در سال ۲۰۰۶، سه مدل ترازنامه[۲۶]، فراترازنامه[۲۷]، و چارچوب هیات مدیره را که بیانگر نهایت روابط این مکانیزمهاست ارائه کرد.
یکی از مدلهایی که ماهیت این رابطه را نشان میدهد، در شکل (۲-۱) آمده است.
بستانکاران سهامداران اعضای هیات مدیره
مدیریت
داراییها بدهی حقوق صاحبان
سهام
نگاره شماره ۱: مدل ترازنامه که روابط بین مکانیزمهای درونی و بیرونی را نشان میدهد.
این مدل به ترازنامه معروف است. سمت چپ شکل، مبانی حاکمیت داخلی است.
“