-
- ۳.معناشناسی توصیفی
همانطور که یادآور شدیم، معناشناسی زبانی به دو شاخه توصیفی و تاریخی تقسیم میشود که در فصل دوم به معناشناسی تاریخی ألم پرداختیم؛ در این فصل ابتدا معناشناسی توصیفی را به طور اجمالی توضیح داده و بعد به با بررسی مفاهیم ألم درسه محور جانشینی، همنشینی و تقابل به معناشناسی واژه ألم در نهج البلاغه دست خواهیم یافت.
منظور از معناشناسی توصیفی شناخت معنایی است که یک واژه یا ترکیب در مقطع خاصی داشته، صرف نظر از اینکه قبل و یا بعد از آن چه معنایی داشته است. در واقع در معناشناسی توصیفی دو سوال مهم مطرح میشود:
۱ـ معنای اصلی یا مراد گوینده چیست؟
۲ـ معانی جنبی و هالهای آن که از رهگذر روابط آن واژه با واژگان دیگر نظیر مترادفها، متضادها و مجاورها حاصل شده است، چیست؟ و چه مفاهیمی به ذهن مخاطب متبادر میشود؟
برای شناخت معانی اصلی و مراد متکلم به قراین لفظی(سیاق و جملات متحد الموضوع) و قراین معنوی (بافت زمانی و مکانی متن،شأن متکلم و شأن مخاطب) کلام باید توجه کرد و برای شناخت معانی هالهای به ترتیب باید به ۱ـ بررسی مشتقات واژه ۲ـ وجوه معنایی هر مشتق۳ـ حوزه معناشناختی هر وجه معنایی که شامل مترادفها و متضادها و مجاورهای واژه میشود و ۴ـ مفاهیم اسناد داده شده به واژه در متن، پرداخت.[۲۷۰]
برای مثال واژه “رب” با توجه به نحوه کاربردهایش در قرآن دانسته میشود که وقتی در مورد خداوند به کار میرود، به معنای مالک است و هرگز به معنای پروردگار یعنی پرورش دهنده به کار نرفته است؛ به علاوه اساساّ رب از ریشه “ربب” است؛ نه از ریشه “ربو".[۲۷۱]
بنابراین برای درک بهتر از معنای یک واژه، با بررسی واژههای متقابل، هم معنا(جانشین) و دارای اشتراک معنایی(هم نشین)؛ میتوان مراد گوینده متن را دریافت.[۲۷۲]در این فصل به معناشناسی توصیفی واژههای جانشین “ألم” با تشکیل حوزه معنایی آن میپردازیم.
حوزه معنایی ترادفی
یکی از شیوههای شکل گیری حوزههای معناشناختی، عبارت است از تشکیل حوزه بر اساس “ نسبت ترادفی ” میان دو یا چند مفهوم. مترادفها در یک واژگان میتوانند بینشهای با ارزشی در مورد روابط جانشینی یک واژه با دیگر واژگان زبان به دست دهد. اقلام واژگانی به شرطی مترادف (هممعنا) دانسته میشوند که بتوانند بدون ایجاد تغییری عمده در معنای جمله به جای یکدیگر قرار گیرند.[۲۷۳]
نسبت جانشینی از اساسیترین روشهایی است که در روش هم زمانی به آن تکیه میگردد. رابطه یا نسبت جانشینی عبارت است ازجایگزین شدن واژگان یک زنجیره کلامی با واژگان دیگر به دلیل قرب معنایی در زنجیره کلامی مشابه. معناشناس باید با بهره گرفتن از اسلوبهای زبانی جانشینها را بررسی کند و مشخص سازد که آیا این جانشینی خبر از هم پوشانی در تمام مؤلفهها دارد یا تنها نشان دهنده هم پوشانی جزوی است.[۲۷۴] در معناشناسی از یک وصف به وصف دیگر و از یک معنا به معنای دیگر و از یک مفهوم به مفهوم دیگری دست مییابیم[۲۷۵] و در واقع روابط میان واژگان را کشف میکنیم. استعاره نیز نوعی جانشینی معنایی بر حسب تشابه است.[۲۷۶]
همانطورکه قبلاً اشاره نمودیم رابطه جانشینی با مطالعه واژههایی مشخص میگردد که میتوانند جایگزین هم شوند و در همان سطح، واحد تازهای پدید میآورند. رابطه جانشینی، رابطه بین اجزایی است که روی یک محور عمودی قرار میگیرند و همدیگر را نفی و طرد میکنند. این محور، محور جانشینی[۲۷۷] نام دارد.[۲۷۸]
به نظر ایزوتسو دو یا چند کلمه کلیدی که کم و بیش میتوانند متقابلاً به جای هم قرار گیرند، به نحوی که تغییر مؤثری در وضعیت معناشناختی به وجود نیاید، در نسبت ترادفی با یکدیگر قرار میگیرند و از این نسبت ترادفی حوزهای معنا شناختی پدید میآید. در چنین حوزهای در غالب موارد، به سبب وضعیت کشمکش و رقابت میان دو کلمه کلیدی، نهایتاً حوزه معنایی به دو بخش تقسیم میشود. ایزوتسو نشان میدهد که مفهوم ایمان با مفهوم اسلام دقیقاً چنین رابطهای پیدا میکند؛ یعنی نه اینکه این دو کاملاً مترادفند، بلکه به لحاظ کاربردی از دیدگاه قرآن تقریباً به مواردی اشاره دارند که در یک حوزه قرار میگیرند. یعنی میان مؤمن و مسلمان چندان نمیتوان قایل به تفکیک شد و آن دو را به دو حوزه مستقل متعلق دانست. این دو مفهوم تقریباً دلالت مصداقی واحدی دارند. لیکن با تمایز ظریفی که قرآن میان این دو پیش میکشد و اعراب بدوی را که شور و حرارت دینی ندارند مسلمان، و نه مؤمن میخواند، راه برای تمیز مفعولی میان آن دو باز میشود.[۲۷۹]
-
- ۱. ۳. ساختمان معنایی ألم در نهج البلاغه
در نهج البلاغه کلمات بسیاری وجود دارد که ممکن است تصور شود که با یکدیگر مترادف هستند اما باید توجه داشت که در پس این واژگان معانی ژرفی نهفته است که منجر به تفاوتهای ظریفی میان آنها میشود.
به نظر ایزوتسو، یکی از اصولی که در معنا شناسی مورد توجه است چگونگی تشکیل حوزههای معناشناختی است؛ یعنی آن شبکهای از کلمات کلیدی که به لحاظ زبانی نظامی از مفاهیم کلیدی را پدید میآورد. توجه به چگونگی تشکیل این حوزهها از این حیث اهمیت دارد که یک کلمه کلیدی به تنهایی و جدا از سایر کلمات کلیدی بسط و توسعه نمییابد. به قول ایزوتسو، “یک کلمه کلیدی به خصوص مهم در هر مرحله از سیرش تعدادی از کلمات کلیدی را در پیرامون خود گرد میآورد و یک، یا چند حوزه معنا شناختی را میسازد.”[۲۸۰]
برای تشکیل حوزه معنایی و استخراج ساخت معنایی واژه براساس روش ایزوتسو هفت موردی را که میتوان ساخت معنایی واژهای را در متن مورد نظر دریافت، ذکر و بدین طریق او روش کار و میدانهای تحقیق خود را معرفی میکند.[۲۸۱] این هفت مورد عبارتند از:
۱ـ تعریف بافتی یا تعریف متنی، یعنی واژهای در جملهای میآید و آنگاه عبارتی آن را توصیف یا تعریف میکند؛
۲ـ مواردی که واژهای همراه با مترادفهایش در آیهای میآید؛
۳ـ مواردی که معنی واژهای از واژه متضاد آن معلوم میشود؛
۴ـ جایی که معنی واژهای را صورت منفی آن واژه روشن میکند؛
۵ـ مواردی که تقارن الفاظ با یکدیگر یک گروه یا ترکیب یا حوزه معنایی را به وجود میآورد؛
۶ـ ترادف عبارات، یعنی واژههایی در یک بافت واحد میآیند و بدین ترتیب میان آنها ارتباط معنایی ایجاد میشود؛
۷ـ به کار رفتن واژهای در بافت غیردینی، که معنی غیردینی آن واژه را معلوم میکند.[۲۸۲]
ما نیز بر این اساس به بررسی معناشناسی توصیفی ألم در نهج البلاغه میپردازیم چرا که در علم معناشناسی هر متن با توجه به ویژگیهای ساختاری، اعم از نوع مفردات و کیفیت نحوی و بلاغی معنایی متمایز دارد.[۲۸۳] همان که در نظریههای جدید زبان شناسی افرادی چون ویتگنشتاین[۲۸۴] معتقد بودند که «معنای یک کلمه را، نهتنها در مورد استعمال آن باید جستجو کرد بلکه اساساً معنای یک کلمه همان کار و فایدهی آن است»[۲۸۵].
-
- ۱. ۳. ألم و مشتقات آن در نهج البلاغه
واژه ألم با مشتقات آن در مجموع ۱۰ بار و به صورت اسمی ( ألم۴بار، ألما ۱بار، ألمها۱بار، ألیم۱بار، ألیما۱بار، آلم۱بار، آلالام۱بار) [۲۸۶] در نهج البلاغه آمده است.
با توجه به تفاوت معنایی ألم با مترادفهای لغوی آن میتوان این واژه را با توجه ویژگیهای چون ماهیت (جسمی یا روحی بودن) و عوامل به وجود آوردنده (فرد و یا دیگران) و دوام (همیشگی و یا موقت بودن) آن مورد بررسی قرار داد. در مجموع میتوان گفت که ألم مفهومی عامتر نسبت به دیگر واژههای مترادف با آن دارد. ما دراین پژوهش ألم را ازآنجا که دارای مفهوم نسبی است؛ به عنوان کلمه کانونی قرار نداده و به همین دلیل در بررسی مشتقات آن در نهج البلاغه به تشکیل حوزه معنایی آن ذیل مفاهیم جانشین، همنشین و متقابل میپردازیم.
جدول۲. ۱. ۳ ألم و مشتقات آن در نهج البلاغه
-
- ۳. مفاهیم جانشین ألم در نهج البلاغه
همانطور که در فصل اول اشاره نمودیم، اصطلاح جانشینی رابطه یک عنصر با سایر عناصری است که میتواند به جای آن به کار برده شود یا به عبارت دیگر جایگزین آن شوند.[۲۸۷] ما در اینجا به بررسی واژگان جانشین با مفهوم ألم در نهج البلاغه میپردازیم.
-
- ۲. ۳. داء
واژه داء به معنی مرض است. این واژه و مشتقاتش در نهج البلاغه ۲۱ بار(داء۱۲بار، دائک۳ بار، دائکم۱بار، دائه ۲بار، دائهم۱بار، دائی۱بار، دوائکم۱بار)آمده است.[۲۸۸]
۱ـ« فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ»[۲۸۹] ؛
تقوا و ترس از خدا، داروى بیماریهاى قلوب، بینائى دلها، شفاى آلام جسمانى، صلاح و مرهم زخمهاى جانها، پاکیزه کننده آلودگى ارواح، جلاى نابینائى چشمها،…امنیت در برابر نا آرامیها و اضطرابها و روشنائى تیرگیهاى شما است.[۲۹۰]
امام از بیماری قلب میگوید و تقوا را هم داروی آن و هم بیماری جسم معرفی میکند.
گاه همراه شدن با رنجها، راه حل مواجهه با آن میباشد.
۲ـ «امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَى بِک»[۲۹۱] ؛
با بیماریت راه برو مادامى که با تو راه مىرود. (تا زمانى که فشار شدید نیاورده بگذار خود بدن بدون نیاز طبیب و دارو آن را دفع کند.[۲۹۲]
داء به معنای درد از مفاهیم جانشین ألم محسوب میشود. به طور کلی در نهج البلاغه این واژه هم اشاره به دردهای جسمی دارد و هم حوزه درد و رنج روحانی را شامل میشود. امام در رابطه انسان با خداوند، از درد فراقی سخن میگویدکه ناشی از غفلت انسان است:
۳ـ « وَ کَیْفَ لَا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ نِقْمَهٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَهِ فِی قَلْبِکَ بِعَزِیمَهٍ وَ مِنْ کَرَى الْغَفْلَهِ فِی نَاظِرِکَ بِیَقَظَهٍ وَ کُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِکْرِهِ آنِسا…»؛[۲۹۳]
و چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده با این که در درون معصیت و گناه غوطهورى و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار دارى؛ بیا این «بیمارى دورى از خدا» را با داروى تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتى که چشمت را فرا گرفته با بیدارى بر طرف ساز. خداوند را فرمانبردار و تنها با یاد او مانوس باش. [۲۹۴]
داء در این عبارت با خوف و معصیت همنشین شده که هر یک از مفاهیم جانشین ألم هستند و بعد درمان این درد را دربیداری و هوشیاری انسان و اطاعت و ذکر خداوند بیان نموده است. خوف در اینجا به معنای ناراحتی درونی به خاطر انتظار حادثه ناخوشآیند است. حوزه معنایی ترس در نهج البلاغه بسیار وسیعتر از قرآن است.[۲۹۵] غفلت در تقابل با “یقظه” قرار گرفته است که به کوتاهی انسان در انجام امور عبادی و فراموشی کردن خداوند در زندگیاش، اشاره دارد و فترت در تقابل با “عزیمه” آمده است. قرینه “کن لله مطیعا” حکایت از درد جدایی انسان از معبود خویش دارد. تألم روحی و احتراق درونی که موجب احتماء یا پرهیز شود و خطر را از انسان دور کند، خوفی است که موجب کمال است و خوف موجب کمال، خوف از خدا است. ترس از خداوند از لحاظ ظاهری همان تألم قلبی است ولی دارای ارزش مثبت و سبب کمال انسان است.[۲۹۶]
امام علی(×)در نامه خود به امام حسن(×) میفرمایند:
۴ـ «إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَح»[۲۹۷]؛
آنجا که نرمش خشونت زاید، خشونت خود گونهاى نرمش باشد. بسا درمان که گونهاى درد است و بسا دردى که گونهاى درمان. و نیز بسا که غیر ناصحى پند دهد و بر پندجویان نیرنگ زند. [۲۹۸]
در اینجا داء نیز در جانشینی با ألم است چرا که با دواء همنشین شده است و حکایت از بیماری انسان دارد. “رفق” از واژگان است مرتبط با حلم و در یک حوزه معنایی قرار میگیرد. با توجه به متن نهج البلاغه رفق با امانت انصاف و تقوا رابطه تنگاتنگی دارد.[۲۹۹] امام از نسبی بودن درد و درمان میگوید اینکه شرایط و موقعیت، در تأثیرگذاری و مفید واقع شدن دارو، مهم و اساسی است. همانطور که در این حکمت به آن اشاره میکنند: