اختلالات روانی از جمله عقبماندگیهای ذهنی، عدم تکوین شخصیت و تلقینپذیری آنان را به محیط فحشاء که جرائم زنان است میکشاند.
زیستشناسان معتقدند که ضعف جسمی زنان مانع از ارتکاب جرائمی است نیاز به قدرت و چالاکی دارد. دو گریف ضمن تایید این نظریه عقیده دارد که بطور دقیق میتوان مرز بین بزهکاری زنان و مردان را تعیین کرد، زیرا موقعیت اجتماعی و وضع زمان و مکان در جرم زنان و نوع جرائم ارتکابی آنان موثر است. بطور کلی بررسیهای علمی ثابت کرده که حالت عصبی در پسرها در دوره بلوغ شدیدتر از دختران است و فزونی کوموزم Y در مردان، آنان را در معرض ارتکاب جرمهای مختلف قرار میدهد.
جرائم زنان را میتوان به شرح زیر تقسیم کرد، هر چند اکثر این جرائم را مردها نیز مرتکب میشوند:
هرگاه زنان شوهر، معشوق یا رقیب عشقی خود را به قتل میرسانند و در این راه از انواع سم استفاده میکنند.
عدهای از زنان کودکان خود را ترک کرده یا با آنان بدرفتاری میکنند و گاه در اثر رفتار غیر انسانی خود منجر به قتل آنان میگردند.
صدور چک بی محل و سرقت گروهی از مغازهها از جرائمی است که در بعضی از کشورهای جهان در زنان بیشتر مشاهده میشود.
شهادت دروغ، تهمت و افترا، نوشتن نامههای بدون امضاء یا با نام مستعار نیز از جرائمی است که در نزد زنها بیشتر دیده میشود.
تشویق دیگران به ویژه کودکان به فحشاء، عیاشی و شهوترانی و ولگردی از جمله جرائمی است که زنان بیش از مردان مرتکب میشوند.
زنان معتاد غالبا در توزیع مواد مخدر شرکت کرده، گاه از کودکان نیز در این امر استفاده میکنند. ( ستوده، ۱۰۱:۱۳۷۳)
نظر پیناتل درباره علل جرائم زنان
پیناتل عقیده دارد که چون توانائی جسمی زنان کمتر از مردان است ،بنابراین جنایتکاری زنان مخصوصاً در مورد جرائمی که قدرت و توانائی بدنی را ایجاب میکند کمتر از مردها است .
بعلاوه بزهکاری زنان در مراحل مختلف تغییرات فیزیلوژیک مثلاً سن بلوغ ، قاعدگی و رشد و نمو و پایان فعالیت جنسی آنها ،اهمیت خاصی پیدا میکند . این نقطه نظر از طرف لمبروزو نیز تایید شده است . او عقیده دارد که جرائم زنان از سنین بلوغ شروع میشود و در زمان یائسگی یعنی زمانی که رفتارهای جنسی آنان کم کم کاهش پیدا میکند ، به حداکثر میرسد .
بدون تردید یکی از علل بزهکاری و اعمال جنایی زنان عکس العمل های عاطفی و جنسی آنان است و در این حالت ، عامل هورمونی کم و بیش ثابت جنسی که بنابر تغییرات سنی تغییر پیدا میکند ، در انحرافات زنان و بی نظمی اعمال و رفتارهای آنها اثر میگذارد . از این رو ، عده ای از متخصصان جرم شناسی در همین عوامل یعنی چگونگی ترکیب عناصر مربوط به علم الحیات انسان تأکید میکنند و اعتقاد دارند که مردها بیش از زنان به جنایت و بزهکاری مرتکب میشوند ، و جنایات مردها تا ۲۵ سالگی دائماً در افزایش است ، در صورتی که تحریکات عوامل زیستی در زنان تا ۴۰ سالگی به نقطه اوج میرسد .
بی نظمی های غده مترشحه داخلی و جرم زنان :
در طی سالهای متمادی تشخیص داده شده است که در دوران معینی از زندگی ، ممکن است به علت ترشحات غده و یا دگرگونی های دیگری که در بدن زنان بوجود می آید ، به طور مثال ( اضطراب های دوران بلوغ و یا یائسگی ) میتوانند زنان را آسیب پذیر تر سازند .
اپیز در قسمتی از یک تحقیق انجام شده درباره سارقین مشتری نما به این موضوع اشاره میکند . تحقیق او نشان میدهدکه دزد مشتری نمای مؤنث « نوعا » از آن ترکیب و تحریک علائم جسمانی و دماغی متاثر است . از نظر وی ،دوره مربوط به طمث در زنان نسبت به عکس العمل های فشار مهم تلقی شده است . در بعضی از تحقیقات نیز این موضوع گزارش شده که درصد بالای جرائم زنان در بعضی از مراحل سنی حاکم از این است که زمان ارتکاب تخلف آنها مصادف با جریان طمث بوده است . بعلاوه ، دگرگونی فراهم شده در تعادل هورمونی در بعد از تولد یک بچه ، امکان دارد که در آسیب پذیری آنها مهم تلقی شود .
یک نظریه اساسی دیگر در این زمینه به وسیله گی بینز و پرنس بیان شده است . یکی از جالب ترین یافته های این محققان که ۵۳۳ نفر از دزدان مشتری نما را بررسی کرده اند این بود که ۴۲ درصد از زنان فقط لباس زنانه و جواهرات سرقت میکردند ، در صورتی که تمایل در بین دزدان مشتری نمای مرد ، کتاب دزدی و سرقت پول نقد در مغازه ها است . به نظر این محققان نتایج کلی زیر را میتوان درباره دزدی زنان ارائه داد :
زنان بالاتر از ۴۰ سال مرتکب تخلفات تکراری میشوند .
اگر زنان به تخلفات خود ادامه دهند ، تخلفات بعدی آنها احتمالاً از نوع تخلفات دزدی از فروشگاه ها خواهد بود.
دختران ۱۰ تا ۱۹ ساله در اکثر موارد به جرم دزدی از فروشگاه ها محکوم میشوند ، ولی در سالهای بعد در اثر ورزیدگی بیشتر ، از این گونه دزدی دست بر می دارند و به دزدی های مهم دیگر دست می زنند.
قسمت بزرگی از دزدان مشتری نمای زن ، دچار انواع گوناگون بیاریهای روانی هستند و تقریباً ۲۰ درد متخلفین از مجرمینی هستند که تخلف های گذشته را تکرار میکنند . (همان منبع :۱۴۳)
تفاوت مردان و زنان از نظر جسمانی :
مردان و زنان از نظر جسمانی و روانی در بعضی زمینهها با هم اختلاف دارند . نیرومندی از خصایص مردان و ظرافت از خصایص زنان میباشد این اختلاف به کیفیت زیر بیان شده است .
۱- قلب : قلب زن و مرد متوسط در حدود ( ۶۰) گرم با هم اختلاف دارند . قلب مرد ( ۳۰۰ ) گرم و قلب زن ( ۲۳۰) گرم میباشد .
۲- مغز : مغز زن در حدود بین ( ۱۰۰ تا ۲۰۰ ) گرم از مغز سبک تر است ، زیرا مغز مرد ( ۱۲۰۰ ) تا ( ۱۴۰۰) گرم و مغز زن ( ۱۰۷۰ ) تا ( ۱۳۰۰ ) گرم وزن دارد . او مینویسد : « توپینارد » پس از امتحان ( ۱۱۰۰۰ ) مغز زن و مرد اروپائی ، حد متوسط معز مرد را ( ۱۳۶۱) گرم و مغز زن را ( ۱۲۰۰) گرم دانسته است .
۳- جمجمه : جمجمه زن به همین نسبت یعنی ( ۰۱۵/۰) از جمجمه مرد کوچکتر است . او میگوید : بنظر « سپتیزکا» فیزیولوژیست آمریکائی ، هوش و ذکاوت و فهم و ادراک و استعداد و کثرت مواد نخاعی ، با زیادی وزن مغز سر نسبت مستقیم دارد .
۴- قامت : قامت زن بطور متوسط در حدود ۱۲ تا ۱۵ سانتیمتر از قامت مرد کوتاه تر است .
۵- ضربان قلب : حد متوسط ضربان قلب ، در اروپائیان ۷۲ ضربه در دقیقه ، بین سیاهان اتازونی ۷۴ ضربه و در هندوهای آمریکائی ۷۶ ضربه در دقیقه میباشد . ضربان قلب زنان در همه جا کمتر از مرد است و این اختلاف بین ( ۱۰ تا ۱۴ ) ضربه در دقیقه میباشد .
۶- حواس خمسه : زنان عموماً بالنسبه به مردان محیط خود ، از حواس پنجگانه نصیب کمتری دارند و بعلت ضعف حس لامسه است که میتوانند درد فراوان و سخت زایمان را کمتر درک کنند.
۷- حرارت بدن : در همه جا حرارت غریزی زن نسبت بمرد کمتر است ، بطوریکه اگر حد وسط را در مرد ۳۷ درجه در نظر بگیریم در زن (۱/۳۶ ) درجه میباشد .
۸- تنفس : جهاز تنفسی زن ضعیف تر از مرد است زیرا گنجایش هوا در جهاز تنفسی مرد باندازه نیم لیتر بیشتر از زن است . همچنین مرد در هر ساعت ( ۱۱) گرم کربن می سوزاند ، لذا اکسیژن بیشتری وارد ریه اش میشود ، در صورتیکه زن در هر ساعت ( ۷ ) گرم بیشتر نمیسوزاند .
۹- بلوغ : بطوریکه میدانیم زن و مرد از نظر بلوغ نیز با هم فرق دارند .
۱۰- تفاوت روانی : بلاتردید بین روح و جسم بطور کلی همبستگی دقیقی وجود دارد و فعالیتهای روانی با فعالیت های فیزیولوژی نسبت و بستگی تام دارند ( اخته کردن مردان در سابق و بیرون آوردن تخمدان زنان دارای اثرات روحی فراوانی است که افسردگی بی حد و اختلال و تشویش افکار و سوء خلق و کم حوصلگی و امثال آن شمه ای از آن است . نظر « مارگریت مید » این است که بین زن و مرد از لحاظ آناتومی و فیزیولوژیکی تفاوتهائی وجود دارد و ممکن است تصور نمود که در وضع روانی و هوش آنها نیز مؤثر میباشد ؛ ولی اگر وزن مغز آنان را به نسبت قدشان بسنجیم ، در آن صورت متوجه خواهیم شد که از این لحاظ تناسب و هماهنگی بین آنان وجود دارد و لذا نظریه عدم تساوی در این خصوص را مردود دانسته است . ( این نظر به کیفیت دیگری مورد تأییدمان نیز واقع شده است .)
۱۱- غلبه عواطف در زنان : روح عاطفی و احساس در زنان نسبت بمردان غلبه دارد . ظرافت جسمی آنان با دقت روحی آنها همبستگی تام دارد .
« تحقیق دیگری که بوسیله « ترمن و میلس » با هفت نوع تست های مختلف بعمل آمده ، این نتیجه حصل شده است که مردان بیشتر به کارهای جسمانی یا مغزی فوق العاده از قبیل دست زدن بکارهای خطیر مانند ابداع ، ابتکار ، اختراع ، مبارزه با طبیعت ، ایجاد حوادث ، کار در کارخانه و صنایع سنگین و غیره علاقه دارند و زنها بیشتر به کارهای خانه داری ، ارزشهای هنری و زیبائی ، سکون و آرامش ، مراقبت از کودکان ، سرگرمیها و کمک های اجتماعی و خیریه ، متمایل میباشند . »
« پیناتل » در کتاب جرم شناسی خود باین نکته اشاره نموده میگوید : « مدتها است که درباره وضع فیزیکی زن و مرد از نظر زیست شناسی بحث میشود . عقیده عمومی بر این است که مرد از این جهت قوی تر از زن است» . « کتله » با دقت کاملاً ریاضی حساب نموده و مدعی ات نیرومندی زن تقریباً نصف مرد است و از این بررسی چنین نتیجه گرفته است که بزهکاری زنان بایستی تا حدود نصف کمتر از بزهکاری مردان باشد ( در جرائمی که نیاز بیک نوع زور و قوه دارد » . بعضی از دانشمندان معتقدند که شرکت و همدستی زنان بزهکار در بزهکاری بعنوان شریک یا معاون جرم ، خیلی مهمتر و بیشتر از بزهکاری مردان در این زمینه است . زنان ، شرکت و معاونت را بر ارتکاب جرم ، به تنهائی ترجیح میدهند . بدیهی است رشد فیزیکی آنها بی تأثیر در نوع بزهکاری آنان نیست . در اینجا لازم است به تأثیر بلوغ ، قاعدگی ها ، آبستنی ، قطع قاعدگی و غیره که مختص زنان است و در بزهکاری و عدم بزهکاری آنان نیز مؤثر میباشد ، اشاره شود . نظر « سزار لمبروزو» این است که بزهکاری زنان از دوران بلوغ شروع و تا زمان قطع قاعدگی ادامه دارد . آنچه بالاخص در مورد زنان مهم است ، مسائل منافی عفت است . او میگوید : اخفاء اموال مسروقه ، سم دادن ، سقط جنین ، بچه کشی و غیره از جمله جرائمی است که یا مختص زنان است و یا آنان بیش از مردان مرتکب اهمال فوق میشوند.» (خاکپور ، ۱۳۵۴: ۷۶-۷۳)
مقایسه بزهکاری مردان و زنان
شکی نیست که در کل پدیده بزهکاری، نسبت بزهکاری زنان به مردان کمتر میباشد. و این رابطه در بین دختران و پسران بزهکار نیز جاری و ساری است. بدیهی است که این اختلاف در جوامع مختلف مانند تمام پدیدههای اجتماعی تابع زمان و مکان بوده و بسته به فرهنگ و شرایط زندگی و اعتقادات مذهبی متفاوت است. مع الوصف، این رابطه در تمام جهان وجود داشته و آمارها و بیانگر بالا بودن سطح بزهکاری جنس مذکر نسبت به مونث است.
در فرانسه تعداد زنانی که در دادگاههای جنایی در سال ۱۹۶۸ محاکمه و محکوم شدهاند تقریبا یک سیزدهم تعداد مردان محکوم در همان مراجع است( ۹۵ نفر زن در برابر ۱۲۳۳ نفر مرد جنایتکار) و تعداد زنانی که در دادگاههای جنحه محکومیت پیدا کردهاند هشت برابر کمتر از تعداد مردان محکوم در آن دادگاهها بوده است ( ۳۴۹۱۹ نفر زن در برابر ۲۵۹۰۱۱ نفر مرد) این نسبت به رابطه با بزهکاران دختر بشرح زیر بوده است:
۳۶۰۵ نفر در برابر ۴۳۹۴۶ نفر، یعنی یک سیزدهم جرائم پسران، در آلمان غربی، در سال ۱۹۵۹ زنان جرم ۱۶% کل مجرمین را تشکیل میدادند. در آمریکا نسبت دختران بزهکار نسبت به پسران حدود ۱۵% میباشد. لازم به یادآوری است که این آمار نمیتواند معرف واقعیت بزهکاری زنان باشد، زیرا همانطوری که زیلیک( Seeling) جرم شناس اتریشی میگوید این ارقام از یک سو کم و بیش بستگی به شدت و ضعف رژیم کیفری نسبت به زنان در کشورهای مختلف دارد. در ممالکی که برای زنان احترام بیشتری قائل هستند و نسبت به آنان بیشتر یا رافت و مهربانی و ادب رفتار میشود و زنان بیشتر در حمایت مردان و پلیس قرار میگیرند مسلما در آن کشورها زنان کمتر محکومیت کیفری پیدا میکنند و از سوی دیگر صور مختلف زندگی اجتماعی زن را در کشورهای مختلف نباید از یاد برد. بزهکاری زنان نسبت به مردان نه تنها از نظر کمی و رقمی بلکه از جهت ویژگی انگیزه و جهتگیری این جرائم نیز متفاوت است. همانطوری که جرم شناسی فرانسوی میگوید بزهکاری زنان دارای اوصاف جنسی، عاطفی، و هورمنی میباشد. عمده بزهکاری زنان در امور جنائی بچه کشی است که رقم بالائی را در جرائم علیه اشخاص تشکیل میدهد و مردان معمولا بندرت دست به ارتکاب آن میزنند، آتشسوزی، پنهان نمودن تبهکاران، در جرائم کم اهمیت تر از بزهکاری جنائی میتوان سقط جنین، افترا، و برای دختران سرقت در مغازهها، و منازل همسایگان را نام برد. در جرائم فوق شرکت زنان به نسبت مردان بیشتر بوده و بعضی از آنها مثل سقط جنین، اصلی فقط خانمها میباشند و مردان در صورت مشارکت فقط زمینهسازی و معاونت را به عهده دارند.
توجیه اختلاف بین بزهکاری زنان و مردان به عناوین گوناگون صورت میگیرد. بعضی از متفکران آن را ناشی از تفاوت فیزیکی موجود بین این دو جنس دانسته و زنان را به علت ضعف نیروی بدنی و طبع ظریف و احساساتی بودن قادر به ارتکاب اعمال بزهکارانه مردان نمیدانند. بعضی از محققان چون لئوته معتقدند چون سیستم عصبی پسران در مراحل اولیه رشد از سیستم عصبی دختران بیشتر آسیبپذیر است و این امر احتمالا مربوط به هورمونهای این دو جنس است بنابراین یکی از علتهای بالا بودن درصد بزهکاری آنان نسبت به دختران است.
عدهای دیگر از دانشمندان چون ساترلند و کرسی اختلافات فاحش جرائم زنان و مردان را ناشی از اختلاف موقعیت اجتماعی این دو جنس دانسته و میگویند« در کشورهایی که مساوات بین زنان و مردان برقرار شد و زنان استقلال یافتند، مانند کشورهای اروپایی و آمریکایی شمالی، نرخ جنایی زنان خیلی به نرخ جنایی مردان نزدیک میشود.»
قطع نظر از عقاید این متفکران در رابطه با علت اختلاف بزهکاری بین دو جنس مخالف، میتوان گفت، علت اصلی را نه تنها در شرایط اجتماعی جنس بلکه در تربیت خانوادگی دختران که عمدتا محجوب تر و در زندگی اجتماعی بخصوص در سنین جوانی کم دخالتتر از مردان میباشند و همچنین در مرحله ازدواج، مسئولیتپذیری شوهر و به عهده گرفتن مشکلات و مسائل زندگی باید دانست.
در عین حال ناگفته نماند که رقم بسیتر پائین بزهکاری زنان نباید باعث فریب گردد. چرا که بسیاری از جرائم ارتکابی بوسیله جنس مونث در بوته ابهام باقی و در آمار جنائی نمیگردد.
در پایان لازم است در مورد افزایش بزهکاری زنان در سالهای اخیر در کشورهای اروپایی یادآوری نماییم. اخیرا طبق مطالعات آماری درصد بزهکاری زنان بالاخص دختران در رابطه با بعضی از جرائم به شدت افزایش یافته است. این افزایش بیشتر مربوط به سرقت از مغازهها گرفته تا شرکت در باندهای متشکل و سازمان یافته و فعالیت در سرقت بانکها و قاچاق مواد مخدر میباشد.
غیر از تقسیمبندیهای بیان شده بعضی از متفکرین انواع دیگری از بزهکاری مثل بزهکاری ثروتمندان و فقرا، بزهکاری شهری و بزهکاری روستائی، و دیگر تقسیمات که بر مبنای جامعهشناسی و سایر علوم میباشد انجام دادهاند که شرح تفصیلی آنها نیازمند بررسی دیگری است.
روسپیگری و انحرافات جنسی
روسپیگری و انحرافات جنسی از کهنترین و با سابقهترین کجرویهای بشری است که ردپای آن را میتوان در طول تاریخ مشاهده کرد. تاریخ از انحرافهای جنسی و نقش آنها در زندگی اقوام و جامعهها نشانههای بسیار در سینه دارد. فرو ریختن سنگ هلاک بر سر قوم لوط برای عذابی که آنان به جای زنان روابط جنسی با مردان داشتند و ویرانی شهر« سدوم» به دلیل فساد اخلاق و همجنس بازی را میتوان در این باره ذکر کرد.
روسپیگری در گذرمان
در جامعههای باستانی، قدیمیترین نوع روسپیگری شیوهای بود که ارتباط نزدیک با مواضع اعتقادی داشت. مثلا مردم مصر و بابل بر این باور بودند که رابطه جنسی با یک کشیش موجب نزدیک شدن به خدا میشود. هر دوت مینویسد« زنان شهر بابل باید یک مرتبه به معبد زهره رفته مجانا و بالاعوض خود را تسلیم مرد بیگانه نمایند و اگر کسی پولی میداد باید آن وجه را به خزانهدار معبد بسپارند که به مصارف خیریه برساند» . در معبد ارمنستان «آکی لی زن» رسمی شایع بود که دوشیزگان به هنگام معینی از سالهای زندگی وارد معبد شده، خود را در اختیار مراجعان و خواهندگان قرار میدادند و این کار یک عمل مقدس و فریضه مذهبی محسوب میشد و ازدواج هر دوشیزه مستلزم گذران چنین دورهای بود. زنانی که چهرهای زیبا داشتند زود از معبد باز میگشتند، ولی آنها که زشت بودند. مدتی مدید در آنجا می ماندند. بعضی از سه سال بیشتر آنجا انتظار میکشیدند.( باستانی پایزی، ۳۲۷:۱۳۶۵ )
در یونان باستان روسپیانی بودند که بدانها« دوستان خوب» گفته میشد، روسپیانی که از طبقه بالای جامعه بودند و در مناطق مسکونی لوکس و مجلل متعلق به خود زندگی میکردند.
دموستن مینویسد که در جامعه یونان«از فواحش تمتع میبریم، با کنیزکان و زنان غیر مشروع خود در اوقات روز سلامت جسم خویش را تامین میکنیم، و زنانمان فرزندان مشروع برای ما میآورند و وفادارانه خانههایمان را حفظ و حراست میکنند.» ( دورانت، ۳۳۸:۱۳۶۷ )
در روم باستان روسپیان آزادی زیادی داشتند اما ملزم به پوشیدن لباسهای متمایزی از دیگر شهروندان بودند و نیز مجبور بودند موهای خود را به رنگ بور یا قرمز درآورند. رومیان نیز مانند یونانیان توسل مردان را به روسپیان به سهولت میبخشودند. این حرفه را قانون به رسمیت میشناخت، ولی آن را محدود کرده بود. فاحشهخانه به موجب قانون در خارج از حصار شهر قرار داشت و فقط شبها میتوانست مشتری بپذیرد. روسپیان نام خود را توسط دستیاران دادستان در دفاتر ثبت میکردند و مکلف بودند به جای پیراهن بلند، جبه بپوشند و برخی از زنان نیز نام خود را به عنوان روسپی ثبت میکردند تا از مجازات قانونی کشف زنا بگریزند.
در هندوستان روسپیگری به طور کلی محدود به معابد بود. در هر معبد، گرهی از « زنان مقدس» وجود داشتند که کارشان در وهله اول رقصیدن و آواز خواندن و در برابر بتها، و شاید هم سرگرم کردن بر همنان بود. در معبد « راجه راجه» هندوستان، رسمی وجود داشت که به مرور ایام، جنبه تقدس پیدا کرد و آن رسمی بود که گاه و بی گاه، زنان متشخص، یکی از دختران خود را بدانها « دیوه داسی» میگفتند، وقف پیشه روسپیگری معابد میکردند.
مسیحیان روسپیگری را عملی شیطانی میدانستند. چنآنچه« سنت اگوستین» معتقد بود که بدترین کارها نظیر هتک ناموس ناشی از آن است که روسپیان راهی برای ارضای شهوت خود پیدا نمیکنند. « سن توماس آکیناس میگفت: « روسپی مانند لجن دریا و فاضلاب خانه است، اگر جلوی آن را نگیری خانه را به منجلاب میکشاند» ( دایره المعارف آمریکانا، جلد ۲۲ صفحه ۶۷۲)
امروزه، در دنیای غرب فرصت برقراری روابط جنسی بین افراد ازدواج نکرده به طور روز افزونی در حال گسترش است. در نیمه دوم قرن بیستم دو نوع نگرش در برخورد با روسپیگری وجود داشته است.
قانونی شدن و مشروعیت یافتن روسپیگری که در ارتباط با آن دولت موظف به صدور مجوز، اجرای آزمون اجباری از روسپیان، و محدود کردن روابط جنسی به مکانهای خاص است.
جرم نشناختن روسپیگری و حذف مجازات روسپیان.