الف) احترام به شخصیت خود و دیگران: یکی از شرایط اصولی بهداشت روانی احترام به شخص خود است و اینکه فرد خود را دوست بدارد و به عکس، یکی از علایم بارز غیر عادی بودن، تنفر از خویش است. اصول بهداشت روانی مبتنی بر تقویت افراد است، نه تخریب شخصیت آنها، بر اساس این اصول باید نسبت به دیگران اغماض و بردباری داشت و به عوض تنبیه، تشویق را پیشبینی کرد و خلاصه اینکه، برای شخصیت افراد احترام قائل شد.
ب) شناخت محدودیتهای خود و دیگران : یکی از اصول مهم بهداشت روانی، روبرو شدن مستقیم با واقعیت زندگی است. برای رسیدن به این مقصود، نه تنها لازم است که عوامل خارجی را شناخته و بپذیریم، بلکه ضروری است تا شخصیت خود را آن طور که واقعا هست قبول نمائیم. کشمکش و خصومت با واقعیت اغلب سبب بروز اختلال روانی میگردد. شخص سالم در عین حالی که از خصوصیات مثبت و برجستهی خود استفاده میکند، به محدودیتها و نواقص خود نیز آشنایی دارد. البته باید خاطر نشان کرد که اگر چه خودشناسی کاری دشوار است، ولی شناختن دیگران دشوارتر است، زیرا افراد بشر از خیلی جهات با یکدیگر متفاوتند.
ج) پیبردن به علل رفتار : در هر عملی باید اصل علت و معلول حکمفرما باشد زیرا که از نظر علم، هیچ پدیدهای خود به خود به وجود نمیآید. از نظر علمای روانشناسی، رفتار خوب و بد وجود ندارد، بلکه هر رفتاری عللی دارد و اگر رفتاری برای فرد و جامعه مضر باشد، باید مانند برطرف کردن مرضی جسمی، سعی بر درمان آن نمود، بنابراین اولین قدم برای از بین بردن اختلال رفتار، یافتن دلیل آن است.
د) درک اینکه رفتار، تابع تمامیت فرد است : رفتار بشر تمامیت وجود اوست. بدین معنی که هر انسانی بر اثر ارتباط خصوصیات روانی و جسمی خود دست به انجام عمل میزند. هیچ رفتاری جداگانه و در خلاء انجام نمیگیرد و هیچ عملی مستقل از سایر اعمال و خصوصیات موجود بروز نمیکند. مثلا ناراحتیهای جسمانی، اختلالات روانی را باعث میشود و بالعکس، نارسائیهای روانی سبب بروز علایم جسمانی خواهد شد.
ه) شناسایی احتیاجات اولیهای که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان میگردد : بهداشت روانی مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتیاجات اولیهی افراد بشر است. بعضی از این احتیاجات جسمانی است، مانند نیاز به آب و غذا و گروهی از آنها روانی میباشد مانند احتیاج به پیشرفت. بشر دائما تحت تأثیر این نیازهاست و به نسبت محرومیت و یا ارضاء آنها رفتار میکند، بنابراین زندگی او هیچ وقت در حالت سکون مطلق نیست، بلکه دائما در کشمکش و تلاش برای به دست آوردن غذا، آب، مسکن و عشق به پیشرفت موقعیت اجتمـاعی و امنیت جسمی و روانی است. شـخصی که این اصول را بداند و بپذیرد، واقعبینانه با مشکلات زندگی مقابله کرده و دارای سلامت روانی خواهد بود( شاملو،۱۳۷۶).
خصوصیات افراد دارای سلامت روانی
بنابر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی، افراد دارای سلامت روانی دارای خصوصیات زیر هستند:
آنان احسـاس راحتی میکنند، خود را آنگونه که هستند میپذیرند، از استعدادهای خود بهرهمند میشوند، نگرانی، ترس، اضطراب و حسادت کمی دارند و دارای اعتماد به نفس میباشند. سیستم ارزشی آنان از تجارب شخصی خودشان سرچشمه میگیرد. احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، به علایق افراد دیگر توجه میکنند و نسبت به آنها احساس مسئولیت نشان میدهند. سعی نمیکنند بر دیگران تسلط یابند. آنها با مشکلات روبرو میشوند و نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت میکنند. محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل میدهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار میشوند(بنیجمال واحدی،۱۳۷۰).
تحقیقات متعددی در خصوص سلامت روانی انجام گرفته است که برخی از این تحقیقات رابط بین سلامت روانی و خانواده و همچنین ازدواج مجدد را مورد بررسی قرار دادهاند، پس لازم است تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است مورد بررسی قرار گیرند.
در تحقیقی که تحت عنوان «بررسی رابطه عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان» انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین عملکرد خانواده به طور کلی و سلامت عمومی دانشآموزان رابطه معنیداری وجود دارد. از میان متغییرهای عملکرد خانواده، بین میزان همبستگی خانواده و سلامت عمومی دانشآموزان رابطه مثبت و معنیداری به دست میآمد. بین میزان ابزار و بیان خود و سلامت عمومی دانشآموزان نیز رابطه مثبت و معنیداری مشاهده شد. نتایج بدست آمده چه در ابعاد نظری و چه در بعد تحقیقاتی نشانگر این است که نحوهی تعاملات درون خانواده با میزان سلامت عمومی فرزندان آنها در ارتباط است(حنانی،۱۳۸۳).
در تحقیق دیگری که تحت عنوان «ارتباط بین سازگاری خانواده با سلامت روانی و سطح رضاء نیازهای روانشناختی فرزندان نوجوان» انجام گرفت. نتایج نشان داد که عملکرد خانواده در ابعاد ششگانه حل مشکل، ارتباط نقش همراهی عاطفی و کنترل عاطفی و نیز عملکرد با مشکلات روانی(شکایت جسمانی، ناسازگاری اجتماعی، اضطراب و افسردگی) همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیفتر باشد مشکلات روانی نیز بیشتر خواهد شد. همچنین عملکرد با میزان احساس نیازهای روانی، آزادی عمل، شایستگی و ارتباط، همبستگی منفی معناداری داشت. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیفتر باشد، عدم ارضای نیازهای روانی، ارتباط، شایستگی و آزادی عمل نیز بیشتر خواهد بود. یافته دیگر نشان داد که عملکرد کل، آمیزش عاطفی و همراهی عاطفی خانواده ها با مقیاس، تفاوت معنیداری نداشت، اما حل مشکل ارتباط کنترل رفتار و نقشها با جامعه، تفاوت معنیداری داشت و ضیعفتر بود. نتایج تحقیق بیانگر اهمیت تأثیرپذیری فرزندان از ناساگاری والدین و محیط ناآرام خانواده بود و نتایج نشان داد که چنانچه خانواده به وظایف خود عمل نکند، سلامت روانی روزمره فرزندان، ارتباط کلامی و غیر کلامی اعضاء الگوهای رفتاری مناسب و نهایتاً تعیین قواعدی برای کنترل رفتار، دارای عملکرد ضعیف هستند(رحیمینژاد و پاکنژاد، ۱۳۸۳).
در پژوهشی که در شهر اهواز تحت عنوان «مقایسهی سلامت روان زنان در خانواده های تک همسره با زنان در خانواده های چند همسری» انجام گرفت. نتایج نشان داد که احتمالاً فشار روانی ناشی از چند همسر داشتن یک مرد، بتدریج تعادل روانی زنان چنین خانوادههایی را برهمزده و آنها را مستعد ابتلاء به بیماریهای روانی میکند. آشتفگی ناشی از برهم خوردن شکل طبیعی خانواده منجر به عقاید ضدسازشی و کاهش رضایت از زندگی، عصبانیت، عدم کنترل رفتار و … خواهد شد(زارعی و همکاران، ۱۳۸۳).
همچنانکه در جریان طبیعی رشد جوانان در صدد تثبیت هویت بزرگسالانهای برای خود هستند سطوح مختلف افسردگی و استرس مرتبط با مشکلات در میان نسل جوان در حال گسترش است علاوه بر این اسمیت۱ و راتر۲(۱۹۹۵) گزارش کردهاند که از سال ۱۹۴۵، اختلالات روانی، اجتماعی که در برگیرندهی افسردگی، اختلالات تغذیه و رفتارهای خودکشی است در بزرگسالان به طور اساسی شیوع بیشتری یافته است. همچنین بر اساس گزارش سازمان بهداشتی، طی ده سال گذشته، تعداد جوانانی که بیمار تشخیص داده شده و به بیمارستانهای روانی ارجاع داده شدهاند افزایش قابل ملاحظهای یافته است. پژوهشی که روی جوانان ۱۸ ساله در اسکاتلند انجام شده است نشان میدهد که ۳/۱ پسران و ۵/۲ دختران دارای اختلالات روانشناختی هستند(بهرامی احسان، ۱۳۸۱).
نتایج مطالعات تطبیقی که در سه کشور اروپایی انجام شده است حکایت از آن دارد که حدود ۲۷ درصد افراد از افسردگی رنج میبرند. همچنین کاچر[۲۹] (۱۹۹۴) گزارش کرده است که بین۱۰ تا ۱۵ درصد جوانان دارای مشکلات جدی هیجانی، رفتاری هستند(بهرامی احسان،۱۳۸۱).
عوامل مؤثر در تأمین سلامت روان
روان انسان هم تابع عوامل عضوی، روانی و اجتماعی و ارتباط عوامل مذکور با یکدیگر میباشد. به عبارت دیگر محیط طبیعی و محیط انسانی تنظیم کننده سلامت روان است و مقصود از محیط طبیعی عوامل عادی مثل بهداشت، آنان برای حفظ و سلامت روان خود میباید از جهات مختلف روانی دقیقاً تحت کنترل و مراقبت خود و دیگران قرار گیرد.
نقش خانواده در تأمین سلامت روان
پایه های ریشه روانی و رفتار اجتماعی کودکان و احساس ایمنی و ارضای عاطفی در سالهای نخستین کودکی پایهریزی میگردد اولین محیط اجتماعی برای انسان خانواده است که در آن شخصیت هر فرد پایهگذاری میشود و خانواده دو امر مهم را برعهده دارد یکی ساخت فرد به عنوان یک انسان و دیگری انتقال میراث انسانها به نسل بعدی است. در خانواده افراد تشریک مساعی میکنند. تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند و موجبات نمود پیشرفت شخصیت کلیه افراد در خانواده فراهم میشود. خانواده میبایست کانون گرم و محبت آمیز به وجود آورد و زندگی خود را بر مبنای محبت و پذیرش، احترام متقابل و زندگی مسالمتآمیز بنا کند. زیرا خانه اولیه مرکز آموزش اخلاقی، تربیتی، اقتصادی، مذهبی، هنری و بهداشتی انسان است، عدم توجه والدین به سالمسازی محیط روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بیشتر موارد آنان را با کمبودهای عاطفی و مشکلات روانی گوناگون روبرو میسازد و احتمال اینکه این کودک در آینده به اختلالات رفتاری و روانی خانواده، انگیزه اصلی آشفتگیهای روانی و نشر خوبیهایی مثل عصیانهای جوانی فحشا و اعتیاد دانسته شده است(فرهیخته۱۳۸۹).
نظریات مرتبط با سلامت روانی
جامعهشناسان و روانشناسان بصیرتها و رهنمودهای عمدهای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه دادهاند و سلامت روانی را یک مورد مهم میدانند بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره میکنیم :
نظریهی زیگموند فروید:
به عقیده فروید ویژگیهای خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشیاری(خود آگاهی) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری(ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. واپسزنیهای ناخودآگاه و غیرضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برای نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به «من» بازگردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فرد کمک شود تا شیوه ارضای کودکانه را رها نماید. در نهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیرواقعی و غیرضروری یا زاید «من برتر» درهم شکسته شود. زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریمها، ممنوعیت و ایدهآلهای والدین فرد است و این مسایل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطافپذیر جایگزین وجدان سختگیر و اخلاقی میشود. این بدین معنی نیست که اگر کنترلهای ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته های واپسرانده خودآگاه شوند میتوانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خود آگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپسزنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها میشود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندیها و اشتیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی میداند(کورسینی[۳۰]، ۱۹۷۳).
نظریهی آدلر:
بنابر نظریه آدلر فرد برخودار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها میکنند(کورسینی، ۱۹۷۳). فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی به درستی میشناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایتمدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالیترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن» است. فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش میپردازد و اشتباهاتش را برطرف میکند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینشگری و ابتکار فیزیکی از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز میکند و اشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیر ممکن، درک نادرست و توقع بیمورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشهای و باورهای غلط میباشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بیجرأتی است و در نهایت چنین فردی موفق میشود که انگیزههای نامطلوب خود را دگرگون سازد(کورسینی، ۱۹۷۳).
نظریهی سالیون[۳۱]:
ویژگیهای سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از :
-
- شخصیت برخورد از سلامت روانشناختی «انعطاف پذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطاش با دیگران به طور متناسب تغییرپذیر است.
۲- فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش «تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود.
۳- به گفته سالیون شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن در حال «آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات» باشد.
۴- زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارایی جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. ما برای این شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطافپذیر، واقعی و اعتمادآمیز دارد(سالیوان، ۱۹۵۳).
نظریهی کارل راجرز[۳۲]:
به عقیده راجرز(۱۹۶۱) آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان سالم است همه چنین شیوهی خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد میشود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت تأیید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است. شخصیتهای سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند.
به عقیده راجرز اساسیترین خصوصیت سالم زندگی هستی داراست یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را در یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد میکند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه میکند، انسان سالم محدودیت فکری و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب میکند. انسان سالم آفرینشگری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منفعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید و ستایش دیگران نیز دلخوش نمیکند.
نظریهی آلبرت الیس[۳۳]:
الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار میدهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد. به نظر سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوشرفتاری و خوبی مداوم از دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زود رنجی و آشفتگی ناشی میشود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار میدهد. الیس معتقد است که افکار منطقی و عقلی و عواقب و پیامدهای منطقی منتهی میشود و در نتیجه به سلامت روانی فرد ختم میشود. به طور خلاصه ویژگیهای سلامت روانشناختی از دیدگاه الیس عبارتند از :
۱-عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمیکند.
۲-انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران لذت بردن از فعالیت خود نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت میکند.
۳-طبیعی بودن، ناکام شدن و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی انسان سالم آن را میپذیرد. انسان سالم در هنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمیکند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
۴-نسبت ندادن شکستها به عوامل بیرونی چون موارد بیرونی به خودی خود موجب اختلال و ناسلامتی نمیشوند مگر این که فرد تلقین به نفس نماید.
۵-عـدم ترس شدید از خـطرهای بالقوه انسان سالم سعی مینمایند تا حد امکان احتمال خطر را کاهش میدهد ولی از آن بیش از حد بینماک و هراسناک نمیشود.
۶-تلاش برای کسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی از کمکهای دیگران در صورت لزوم.
۷-انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت میداند.
۸-فرد سالم بیش از آن که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی «اینجا و اکنون» توجه دارد.
۹-کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران، در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را میپذیرد.
۱۰-فرد سالم به هر مشکل راه حلهای مختلفی را در نظر دارد و سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش انتخاب کند. به نظر فرد سالم راه حلهای موجود نسبی هستند و بر حسب موقعیت تغییرپذیر هستند.
۱۱-فرد سالم و نگرشها و رفتارش «الزام و اجبار» ندارد و میتواند خودش را از قید و بندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند(محرابی، ۱۳۸۷).
نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی
افراد دارای سلامت روان معتقد به یک سیستم اعتقادی و ارزشی هستند و خصوصیات نظام و اعتقاد او نیز منطبق با ادراک او از واقعیات است. طرز تفکر چنین فردی فاقد خصوصیات تعمیم پذیری، مبالغه کردن، فیلتر ذهنی و… است. فرد دارای سلامت روانشناختی به جنبه های مثبت خود به اندازه کافی و به صورت واقعبینانه توجه مینماید. چنین فردی در حیطه طبیعی خودش گام بر میدارد و نهایتاً صادقانه مسئولیت رفتار و تفکرش را میپذیرد(اوی، ۱۹۹۳).
نظریهی ویلیام گلاس
انسان سالم بنابر به نظریه گلاس کسی است دارای ویژگیهای زیر میباشد: