حالت دوم رویداد استرس، مربوط به محیط بیرونی است. تحقیقات اولیه در مورد فاجعه های طبیعی و جنگ بود و بعد ها به رویداد های مهم زندگی از جمله ازدواج، طلاق، داغدیدگی یا شروع یک کار جدید گسترش داده شد. در مورد عامل استرس زا، باید طول دوره[۱۴۱]، سرعت شروع[۱۴۲] و گستردگی[۱۴۳] استرس را در هر رویداد مد نظر قرار داد.
در حالت آخر، استرس تجربه ای است که از تعامل بین فرد و محیط حاصل می شود؛ به ویژه تعاملاتی که ناهماهنگی بین منابع فردی و چالش یا نیازهای ادراک شده در آنها وجود داشته باشد. در این حالت، برای این که واکنش های فیزیولوژیک یا هیجانی به وجود آید باید فرد نسبت به عامل استرس (تهدید[۱۴۴]، فقدان[۱۴۵]، چالش[۱۴۶]) شناخت پیدا کند و این شناخت برانگیخته شود.
۲-۹- نظریه ساختاری ژن ها در مورد استرس
ژن ها سلامت و رفتار ما را از هنگام تولد تا مرگ تحت تاثیر قرار می دهند. بهترین نمونه در مورد اثر ژن و توارث مطالعه دوقلوهای یکسان است. به عنوان مثال، مشاهده شده که فشارخون، ۶۵% ارثی بوده و تنها ۴۰% تحت تاثیر رژیم غذایی، ورزش، پاسخ های استرس زای آموخته شده و عوامل دیگر قرار می گیرد. شواهد خوبی وجود دارد مبنی بر این که، کودکان والدین دارای اختلالات روانی جدی، ریسک بالایی برای ابتلا به آن اختلال خواهند داشت. یک سری خصوصیات شخصیتی مثل خجالتی بودن و یا مضطرب بودن نیز ارثی بوده و فرد را تحت تاثیر قرار می دهند (آلدوین،۱۹۹۱). در تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده، نشان داده شده که دوقلوها، عادت های عصبی یکسانی در مواقعی که تحت فشار روانی قرار می گیرند، نشان می دهند؛ مثل جویدن ناخن[۱۴۷] یا مالش چانه[۱۴۸]. همچنین، حتی اگر آنها کاملا جدا از هم بزرگ شده باشند، باز هم در توصیف اضطراب شان از کلمات مشابه استفاده می کنند. تاثیرگذاری ژن ها بسیار جالب است اما نباید در آن اغراق شود (تاکر- لاد[۱۴۹]،۲۰۰۰).
تجربه یک رویداد شگفت آور و غیر معمول نیز باعث به وجود آمدن استرس می شود. هب[۱۵۰](۱۹۴۶) دریافت که شامپانزه ها تا چهارماهگی هیچ احساس ترسی ندارند اما بعد از این سن، اشیاء آشنایی که به طرق غیرآشنا به آنها نشا ن داده می شود، ترس ایجاد می کنند. به عنوان مثال، دیدن یک مدل انسانی، باعث بروز علایم ترس و استرس می شود. این نتیجه در مورد انسان نیز قابل تعمیم است. یعنی تجربه یک شیء یا رویداد آشنا به شکل غیرمعمول در فرد ایجاد ترس می کند. باید توجه داشت که چنین واکنش هایی، بیشتر واکنش های حفاظت از خطر می باشند (تاکر- لاد، ۲۰۰۰).
۲-۱۰- نظریه یادگیری- رفتاری استرس
تجربه استرس می تواند از طریق هر سه نوع یادگیری یعنی یادگیری کلاسیک[۱۵۱]، یادگیری کنش گر[۱۵۲] و یادگیری مشاهده ای[۱۵۳] حاصل شود. در مورد آلبرت کوچولو[۱۵۴]، همراه شدن صدای شدید با ارائه موش باعث شد که او از موشهای سفید بترسد. باید به این نکته توجه داشت که همه افراد در موقعیت های خاصی صدمه می بینند اما هرگز نسبت به آن موقعیت احساس ترس نمی کنند. روان شناسان معتقدند که شرطی سازی کلاسیک در انسان پیچیده تر از آن است که تنها همراه شدن یک محرک خنثی با یک موقعیت به صورت خود کار، واکنش ترس را به وجود آورد. تحقیق در مورد چگونگی به وجود آمدن ترس و استرس در انسان مشکل است، زیرا روانشناسان نمی توانند و نباید این حالتها را در افراد به وجود آورند. بنابراین نتایج به دست آمده از طریق مراجعینی است که برای درمان یا مشاوره مراجعه کرده اند (تاکر- لاد،۲۰۰۰).در گذشته برای مولفه تفکر در فرایند شرطی سازی کلاسیک نقشی در نظر نمی گرفتند، اما امروزه محققان می گویند که محرک شرطی باعث می شود انتظارات فرد درمورد محرک غیرشرطی برانگیخته شده و افراد واکنش های مختلف نسبت به آن نشان دهند (پاسخهای شرطی متفاوت). با توجه به این فرض، به گفته دیوی[۱۵۵] (۱۹۹۲) نظریه های جدید مراحل شرطی سازی شناختی را پیشنهاد می کنند (نقل از تاکر- لاد،۲۰۰۰). مراحل شرطی سازی شناختی در شکل ۲-۱ نشان داده شده است.
محرک شرطی پیامد انتظارات مفهوم شناختی محرک غیر شرطی ارزیابی پاسخ به UCS پاسخ شرطی شده |
شکل۲-۱- اثر عوامل شناختی در شرطی سازی (تاکر-لاد،۲۰۰۰)
۲-۱۱- نظریه شناختی استرس
بر اساس نظریه شناختی، موقعیتهای استرس زا با تفسیری که روی آنها انجام می شود، شناخته
می شوند و در واقع باورها و تفسیرهای افراد است که در آن موقعیت عملکرد و احساسات را تعیین می کنند. نظریه پردازان شناختی و یادگیری اجتماعی این فرایند را طبق مراحل ذیل عنوان کرده اند:
۱- ابتدا فرد موقعیت را ادراک می کند؛ ادراکی که ممکن است واقعی یا تحریف شده[۱۵۶] باشد؛ ۲- یک ارزیابی از موقعیت انجام می شود (بر اساس این ارزیابی، موقعیت ممکن است خوب یا بد تلقی شود)؛ ۳- در مورد توانایی و کنترل موقعیت، ارزیابی صورت می گیرد؛ ۴- در پایان فرد تصمیم می گیرد که چه کاری انجام دهد و با چه نوع احساس و فعالیتی پاسخگو باشد.
هر کدام از این مراحل می تواند واکنش فرد را نسبت به موقعیت استرس زا به وجود آورد. این واکنش بر اساس تجربه های قبلی فرد، الگوهای مشاهده ای که در موقعیت های مشابه داشته، ادراک فرد (واقعی یا تحریف شده)، باورها، انکار و در نهایت نتیجه گیری ای که فرد می کند، متغیر خواهند بود (تاکر- لاد، ۲۰۰۰). بر اساس این دیدگاه، ترس ها و اضطراب غیر واقعی بر اثر الف) تهدید ادراک شده بسیار اغراق آمیز و ب) ناکافی بودن توانایی فرد برای مقابله با تهدید و ج) هر دوی این موارد به وجود می آید.
طبق نظر لازاروس(۱۹۸۶) استرس با تمامی موارد و خواسته هایی که به سیستم درونی فرد فشار وارد می آورند، سروکار دارند. این سیستم می تواند سیستم جسمانی، اجتماعی، روانی و یا حتی پاسخ هر یک از این سیستم ها به محرک، را شامل شود. در واقع در دیدگاه وی، این که فرد یک رویداد را صدمه زننده، تهدید کننده و چالش انگیز ارزیابی و یا تفسیر کند، واکنش فرد را به وجود خواهد آورد. چنین نظری سه جزء مهم یک مدل برای استرس را به وجود می آورد: ۱) خواسته ها بر سیستم فشار وارد می آورند؛ ۲) انواع مختلف ارزیابی یا ادراک از تهدید وجود دارد؛ و۳) اهمیت پاسخ سیستم را نیز مورد تایید قرار می دهد. این که، خواسته ها بر سیستم فشار وارد می آورند، نشان دهنده به وجود آمدن عدم تعادل و توازن موقتی است. این خواسته ها تنها به دلیل عوامل خارجی به وجود نمی آیند بلکه در واقع نشانه ای از تعامل بین نیروهای خارجی و عوامل درون فردی یا درون سیستمی هستند (ترور، ۱۹۹۰).
۲-۱۲- منابع استرس
در ادراک استرس و به وجود آمدن پیامدهای آن هم عوامل فردی و هم عوامل محیطی مشارکت دارند. رویدادهای زندگی، محیط اجتماعی، محیط کار و محیط طبیعی، عوامل محیطی محسوب می شوند و بازخوردها[۱۵۷]، صفات[۱۵۸]،مزاج،[۱۵۹] تجارب گذشته و نیازها، عوامل فردی هستند.
۲-۱۲-۱- عوامل محیطی
رویدادهای زندگی: در این گروه، عمده تحقیقات انجام شده توسط هولمز و راهه (۱۹۶۷) بوده است. آنها رویدادهای خاص زندگی که باعث تغییر شده و فرد را مستعد مبتلا شدن به بیماریهای مرتبط با استرس می کند، درجه بندی کرده اند (نقل از ترور، ۱۹۹۰). این رویداد ها، انواع تغییرات مانند تغییر در سلامتی، ارتباطات خانوادگی، موقعیتهای زندگی و اقتصادی، تحصیلات و جز اینها را شامل می شوند. بالاترین درجه به بحرانهای اصلی زندگی از جمله مرگ داده شده و پایین ترین درجه مربوط به رویدادهای نسبتا بی اهمیت مانند رفتن به تعطیلات یا جریمه شدن تعلق دارد.
محیط اجتماعی: محققان بسیاری ( کسل[۱۶۰]، ۱۹۷۶؛ گانسترو ویکتور[۱۶۱]، ۱۹۸۸) اعتقاد دارند، افرادی که جزیی از شبکه وسیع اجتماعی هستند کمتر تحت تاثیر رویدادهای استرس زای زندگی قرارگرفته و در نتیجه کمتر دچار مشکلات سلامتی مرتبط با استرس می شوند. درواقع طبق نظر آنها، سیستم های حمایتی از قبیل خانواده، گروه های کاری و ارتباطی، مقابله بهتر، بهبود و باز توانی را تسهیل می کنند و در واقع حمایت اجتماعی در برابر رویداد های استرس زا به عنوان یک ضربه گیر عمل می کند. افرادی که تنها زندگی می کنند و با دیگر افراد جامعه تعامل ندارند نسبت به بیماری های مزمن، آسیب پذیرتر هستند و لینچ[۱۶۲] (۱۹۷۵) به این نتیجه رسید که افراد منزوی، مرگ پیش از موعد[۱۶۳] خواهند داشت (نقل از ترور، ۱۹۹۰).
محیط کار: بعدی از زندگی که بیشترمورد توجه محققان قرار گرفته، کار یا شغل است . فراتر از کسب درآمد، کار می تواند یک سری از نیازهای اساسی انسان مانند تمرین ذهنی و جسمی، ارتباطات اجتماعی، احساسات مربوط به روش شخصی و اعتماد به خود را ارضاء کند. کار، در عین حال می تواند منبع استرس نیز باشد. کوپر (۱۹۸۱) یک سری از این عوامل استرس زا را در محیط های کاری ذکر کرده است. موقعیت کاری ( صدای زیاد، دمای بالا، نور کم یا زیاد)، ابهام نقش (فرد اطلاعات لازم در مورد نقشی که باید ایفا کند را ندارد)، مسئولیت، ارتباطات در محیط کاری و امثال آن (نقل از ترور، ۱۹۹۰).
محیط طبیعی: عوامل مختلف در محیط فیزیکی یا طبیعی وجود دارند که باعث به وجود آمدن استرس می شوند. این محیط ها خصوصیاتی دارند که سیستم سمپاتیک فرد را برمی انگیزند و باعث پاسخ استرس می شوند ( کوپر، ۱۹۸۱).
۲-۱۲-۲- عوامل فردی
بازخوردها و صفات: بعضی از بازخوردها و صفات در به وجود آمدن استرس نقش دارند. فریدمن و روزنمن[۱۶۴] (۱۹۷۴) در بررسی بیماران قلبی به این نتیجه رسیدند که تعداد زیادی از این بیماران، ویژگی های شخصیتی خاصی دارند و نتیجه گرفتند که این ویژگی ها باعث ابتلا به بیماری کرونر قلب که یک بیماری مرتبط با استرس است، می شوند. این گروه از افراد دارای چهار ویژگی اصلی هستند: الف) اضطرار زمان؛[۱۶۵] ب) خصومت و خشم نا مناسب؛ ج) رفتارهای چند گانه (در یک زمان چندین کار را با هم انجام می دهند)؛ و د) سعی برای رسیدن به هدف بدون برنامه ریزی مناسب.
مزاج: کلاریج[۱۶۶] (۱۹۸۵) نشان داد که افراد از نظر برانگیختگی فیزیولوژیک یا واکنش نسبت به محرک متفاوتند. بنابراین، همان طورکه افراد قد و رنگ موی خاص خود را به ارث می برند، حساسیت سیستم عصبی خودمختار و نحوه واکنش به استرس هم ارثی بوده و در افراد متفاوت است. در نتیجه، در یک موقعیت استرسزای یکسان افراد به صور مختلف پاسخ داده و اعضاء خاصی از بدنشان درگیر می شوند. به طورمثال، ممکن است فردی در مواجهه با یک رویداد استرسزا دچار ناراحتی قلبی شود، در حالی که فرد دیگری واکنش پسیکوزی نشان دهد (نقل از ترور،۱۹۹۰).
تجارب گذشته: تردیدی نیست که تجارب دوران کودکی نقش تعیین کننده در شکل گیری باز خورد ها، شخصیت و راه های مقابله با استرس دارد. مدل های مختلف شیوه های تربیتی والدین و تنوع جهان پیرامونی مستقیما روی دید فرد نسبت به یک موقعیت و نحوه واکنش فرد اثر دارد. ایجاد اطمینان (اعتماد) اولیه در فرد و همچنین ارتباطات اولیه مثبت در به وجود آوردن یک شخصیت بهنجار، واکنش های کارآمدتر و در نهایت سلامت روانی فرد موثر است (ترور ۱۹۹۰).
تمام موارد ذکر شده، نه تنها جزء عوامل ایجاد استرس هستند بلکه به صورت مجموعه ای فرد را هنگام مواجهه با یک رویداد استرس زا، هدایت می کنند.
۲-۱۳- پیامدها و آثار استرس
استرس، کنش وری فرد در قلمروهای اجتماعی، روان شناختی، جسمانی و خانوادگی را دچار اختلال می کند. استرس نارضایتی شغلی، روانشناختی؛ مانند افزایش تحریک پذیری، اضطراب، تنش، و ناتوانی در مهار خود، اختلال در روابط اجتماعی و خانوادگی و ضعف و سستی در ایفای موثر نقش حرفه ای یا نقش والدینی به وجود می آورد. با تضعیف سیستم ایمنی بدن، فرد مستعد ابتلا به بیماریها می شود و کارآمدی وی قبل و بعد از بروز بیماری کاهش می یابد. استرس تغییرات رفتاری نامطلوبی مانند اعتیاد به مواد، مشروبات الکلی و یا داروها را ایجاد می کند، احتمال طلاق و خودکشی را افزایش می دهد. استرس دراز مدت، بیماریهای مزمن مانند بالا رفتن فشار خون، بیماریهای قلبی، بیماری قند یا حمله های نفس تنگی و غیره را در پی دارد؛ بیماریهایی که به صورت زودرس سلامت فرد را مختل می کنند و در موارد شدید به مرگ نابهنگام منتهی می شوند ( استورا، ۱۳۷۹).
سلیه[۱۶۷] (۱۹۷۵)، یکی از نخستین کسانی بود که کوشید تا بیماریهای جسمانی ناشی از استرس را تحت عنوان ” نشانگان عمومی سازش ” توضیح دهد. سلیه به سه مرحله اصلی که فرد در شرایط استرس زا در آنها قرار می گیرد، اشاره نمود: ۱) واکنش هشدار[۱۶۸]: دراین مرحله یک شوک اولیه خفیف توسط یک شوک و ضربه متقابل دنبال می شود که طی این عمل مکانیسم دفاعی فرد به کار می افتد و فعال می گردد؛ ۲) مقاومت[۱۶۹]: مرحله تطابق کامل و موفقیت آمیزی که طی آن فرد تعادل خود را باز می یابد. با وجود این، اگر فشار ادامه داشته باشد و یا مکانیسم دفاعی به کار نیفتد، فرد به مرحله سوم می رسد و ۳) فرسودگی[۱۷۰]: در این مرحله، مکانیسم تطابقی مختل شده و کاملا از بین می رود (کوپر، ۱۳۷۳). در دیدگاه سلیه ، استرس اساسا یک پاسخ فیزیولوژیک است. وی به این مفهوم پایبند است، هر چند وی آثار استرس بر فرد را به دو صورت اثر مطبوع (یوسترس[۱۷۱]) و اثر نامطبوع (دیسترس[۱۷۲]) متمایز می کند، اما چون استرس نخست از سوی عامل مهاجم در نظرگرفته شده بود آثار آن بر فرد نمی توانست مطبوع باشد (استورا، ۱۳۷۷).
در پاره ای از متون عمده ترین علایم و نشانه هایی را که به واسطه آنها می توان استرس را تشخیص داد به شرح زیرتعریف کرده اند: الف) اشکال در تفکرصحیح وعاقلانه و در نظرگرفتن تمامی جنبه های مختلف یک مشکل؛ ب) خشکی و عدم انعطاف درنگرش؛ ج) پرخاشگری نا بجا و تحریک پذیری؛ د) انزوا و ترک بستگان؛ ه) سیگارکشیدن مفرط؛ و) ناتوانی در کنترل خود در امر نوشیدن الکل و حفظ آرامش لازم و یا نیاز به استفاده ازقرص های خواب آور( کوپر، ۱۳۷۳).
پیامد استرس تنها فرد را درگیر نمی کند بلکه اگر فردی دچار استرس شود، طبعا خانواده او نیز تحت تاثیر این عامل قرارخواهند گرفت. متقابلا اگر فردی از اعضای خانواده که مسئولیت اداره خانه را بر عهده دارد، نشانه ها و علایم بروز استرس را از خود نشان دهد، تمام روابط خانوادگی تحت تاثیرآن قرارگرفته و از هم پاشیده می شود.
۲-۱۴- ذهن آگاهی
فنون ذهن آگاهی در افزایش آرامبخشی عضلانی و کاهش نگرانی، تنیدگی و اضطراب مؤثر هست (کابات زین، ۲۰۰۳). به نظر میرسد مکانیسم اصلی ذهن آگاهی خودکنترلی توجه باشد. چراکه متمرکز کردن مکرر توجه روی یک محرک خنثی مثل تنفس، یک محیط توجهی مناسب به وجود میآورد (سمپل، رید و میلر[۱۷۳]، ۲۰۰۵). مطالعات زیادی روی اثربخشی مداخلات و تکنیکهای مبتنی بر ذهن آگاهی صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به پژوهشهای لیندن[۱۷۴] (۱۹۷۳) روی اثربخش بودن ذهن آگاهی روی اضطراب امتحان و پیشرفت تحصیلی و مطالعه مرداک[۱۷۵] (۱۹۷۳ به نقل از سمپله و همکاران، ۲۰۰۵) روی افزایش توجه و آرامش عضلانی و بررسی مفید بودن این تکنیکهای روی افزایش تنظیم توجه اشاره کرد.
ذهن آگاهی در غرب از دهه ۱۹۷۰ موردتوجه قرار گرفت. از آن زمان به بعد بیش از ۲۴۰ برنامه مبتنی بر ذهن آگاهی در آمریکای شمالی و اروپا انجام شد. به همین دلیل در سالهای اخیر، تعدادی از پژوهشگران تلفیق رویکردهای مبتنی بر ذهن آگاهی را بـا مداخلههای شناختی-رفتاری موجود، پیشنهاد کردهاند (کایون، هایز و ویلسون،۲۰۰۳؛ کاتز، بنسون، بورسینکو و بنسون، ۱۹۸۵؛ به نقل از ویتفیلد، ۲۰۰۶).
ذهن آگاهی توجه کردن قاطعانه نسبت به امور در زمان حاضر است که ما تابهحال طور دیگری به آنها توجه کردهایم. نمونههایی از این امور شامل آگاهی از تنفس، درد پشت گردن، افکار منفی و نگرانی درباره آنچه شما میخواهید فردا انجام دهید و شامل تمرکز مکرر و مجدد ذهن در زمان حاضر است. هر فکر، احساس یا حسهایی که وارد توجه شما میشود به همانگونه که هست مورد تائید و پذیرش قرار میگیرد. این واکنش پیشگیرانه، برای افکاری است که شما را غمگین یا مضطرب میکند و به شما کمک میکند تا به حالت تعادل بعد از هیجانهای تجربهشده منفی بازگردید (بایرون[۱۷۶]، ۲۰۰۶).
هشیاری نیاز به شبکه پیچیدهای از عناصر با اتصالات داخلی سلولهای عصبی دارد. زیر لایه جسمی، عقده تالاموس_قشری که هشیاری را با محتوای دقیقش فراهم میکند در هفته ۲۴ ام تا ۲۸ ام بارداری ایجاد میشود. بسیاری از عناصر مدار موردنیاز برای هشیاری در سهماهه سوم بارداری ایجاد میشود. ویژگی کیفی با احساسات خام معادل دانسته میشود و باتجربه رنگ قرمز هنگامیکه یک گوجه قرمز را میبینید و یا بامزه شیرینی خاصی که هنگام چشیدن آناناس با آن مواجه میشوید توضیح داده میشود. نوع ویژگی کیفی مربوط به هشیاری به حالتهای حسی محدود نمیشود بلکه بهعنوان یک جنبه حالتهای تجربی مانند تجربه، افکار و تمایلات در نظر گرفته میشود (ویتفیلد، ۲۰۰۶).
۲-۱۵- تاریخچه ذهن آگاهی در درمان
رشته روانکاوی، پا بهپای روانشناسی بودائیت رشد کرده است. فروید در مکاتبات خود با یکی از دوستانش بیان میکند که فلسفه شرق با او در تضاد بوده است ) اپستین، ۱۹۹۵)؛ اما این مشکل باعث توقف نوشتن فروید در مورد تمدن و نارضایتی از آن نشد تا جایی که وی مراقبه را یک تجربه واپس رونده عنوان میکند. الکساندر[۱۷۷] (۱۹۳۱) در تألیفات خود بیان کرده است که آموزش بودائیت یک جنون ساختگی است. از دیگر نظریهپردازان روانکاوی یونگ (۱۹۹۲- ۱۹۳۰) بوده است که تفسیری در مورد کتاب تبتیان در مورد مرگ[۱۷۸] نوشت که موجب برانگیختن حس کنجکاوی در مورد روانشناسی شرق گردید. قبل از ۱۹۹۵، فروم[۱۷۹] و هورنای[۱۸۰] در مورد مکتب ذن[۱۸۱] گفتوگوهایی باهم داشتند. در سال ۱۹۹۵ اپستین کتاب » افکار بدون متفکر[۱۸۲] » را نوشت که علاقه متخصصان بالینی در روانکاوی به روانشناسی بودائیستی را به خود جلب کرد. این علاقهمندی ادامه پیدا کرد تا زمانی که یکی از روان شناسان دانشگاه هاروارد به نام داس[۱۸۳] کتاب » در اینجا باش «[۱۸۴] (۱۹۷۱) را به رشته تحریر درآورد. این تلفیقی از عقاید هندو و بودائیستی بود و بالغبر یکمیلیون نسخه از آن به فروش رفت. یوگا که یک تمرین ذهنی حرکات بود، (بوگی[۱۸۵]، ۲۰۰۴؛ هارترانف[۱۸۶]، ۲۰۰۳) در همان زمان به فرهنگ غرب، آورده شد و برخی درمانگران تلاش خود را درزمینه ارتباط تمرینهای شخصی مراقبه باکارهای بالینی شروع کردند) گرمر و همکاران، ۲۰۰۵). مطالعات نشان میدهد یوگا و ذهن آگاهی در درمان و ممانعت از اعتیاد مؤثر است ) کانا[۱۸۷]، گریسون[۱۸۸]، ۲۰۱۳).
پژوهشهای مراقبه باکار یک قلب شناس به نام بنسون[۱۸۹] با بهره گرفتن از مراقبه برای درمان بیماری قلبی پیشرفت کرد. تعدادی از مقالات در مورد مراقبه به روانشناسی بالینی اختصاص دارد (اسمیت[۱۹۰]، ۱۹۷۵).
در سال ۱۹۷۵ انجمن روانپزشکی آمریکا بررسی اثربخشی مراقبه را در اولویت کار خود قرارداد. اکثر مقالات مجلات در آن زمان به مراقبه متمرکز[۱۹۱] از قبیل مراقبه متعالی اختصاص داشت. سال بعد، مقالات در جهت مراقبه ذهن آگاهی گسترش یافت ) اسمیت،۲۰۰۴) در سال ۱۹۷۹، کابات زین مرکزی را برای ذهن آگاهی در دانشگاه پزشکی ماساچوست بهمنظور درمان شرایط مزمن بیماران جسمی تأسیس کرد. در آن زمان بالغبر ۱۵۰۰ بیمار برنامههای تنیدگی زدایی مبتنی بر ذهن آگاهی را دریافت کردند ) دیویدسون و کابات زین، ۲۰۰۴). علاوه بر این، هماهنگی ذهن آگاهی و رواندرمانی در دهه های اخیر با مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی به اثبات رسیده است. به نظر میرسد که نیروی محرکه مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی در برنامه کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی ) کابات زین، ۱۹۹۰) و رفتاردرمانی دیالکتیک لینهان (۱۹۹۳) نشأتگرفته است.