۴٫به کار گیری هنجارهای فرهنگی مختلف در رفتارهای مشهود.
شکل ۲-۳
۲-۱۲ ابعاد هوش فرهنگی
بی شک مهمترین امتیاز هوش فرهنگی بر مفهوم صرف فرهنگ، جنبه پویایی و کاربردی آن است و این همان چیزی است که بسیاری از جامعه شناسان و مردم شناسان همواره مورد تأکید قرار داده اند. (ارتنر،۱۹۸۴، رکویتز،۲۰۰۲)[۵۰].چار چوب هوش فرهنگی برای اولین بار، به گونهای بین رشته اش توسط جمعی از دانشمندان معرفی شد. (ارلی وانگ،۲۰۰۳، انجی وارلی، ۲۰۰۶، تامس و اینکسون ۲۰۰۴)[۵۱] براین مبنا، هوش فرهنگی فردی عبارت است از: توانمندی فرد در سازگاری مؤثر با زمینههای فرهنگی جدید (ارلی۲۰۰۲) این زمینههای فرهنگی در کار راهنمایان جهانگردی به هنگام اجرای تورهای گردشگری بین المللی شکل میگیرد. فلذا، نتیجه کار آنها هنگامی مطلوب خواهد بود که سه ویژگی: (۱) شناخت بین فرهنگی (بعد شناختی )، (۲) انگیزه و میل به تعاملات بین فرهنگی (بعد انگیزشی) و (۳) مهارت سازگاری با تفاوتهای فرهنگی (بعد رفتاری )را در ایجاد کنند. به عبارت دیگر ساز گاری فرهنگی اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه شناخت، انگیزش و رفتارهای هوشمندانه بکار گرفته شود. چارچوب هوش فرهنگی (ارلی وانگ،۲۰۰۳)در شکل نشان داده شده است.
شکل ۲-۴) چهارچوب هوش فرهنگی (ارلی و انگ)
بعد شناختی:که جزء منطقی، عقلانی و عینی هوش فرهنگی است، به درک خود از رفتارهای مبتنی بر فرهنگ دیگران پرداخته و پاسخ را در جواب این پرسشها مییابد: « این افراد به چه شبیه اند و چرا این گونه اند ؟ » (ارلی وانگ ۲۰۰۳). این بعد هوش فرهنگی بر آموختن فرهنگ و یادگیری باورها، آداب و رسوم و تابوهای فرهنگ بیگانه تأکید دارد. با آموختن رفتارهای بین فرهنگی، افراد همچنین ماهیت خود را عمیق تر شناخته و به درک بهتری از آن میرسند. به عبارت دیگر، بعد شناختی، به مباحثی درباره چیستی و ویژگیهای فرهنگ ما و دیگران، انعطاف پذیری شناختی و توانایی در انتقال تجربیات از یک نوع فرهنگ به فرهنگ دیگر میپردازد. شناخت رفتارهای دیگران و نیز رفتارهای خود در یک محیط چند فرهنگی، بی تردید، در سازگاری اثر بخش فرد بسیار مؤثر است.
بعد انگیزشی (یا عاطفی ): هوش فرهنگی بر اهمیت نگرش یا انگیزش فرد نسبت به تعاملات بین فرهنگی تأکید دارد. مثلاً کنجکاوی (میل به شناخت فرهنگ بیگانه )، برای کشف و رفتار در موقعیتهای بین فرهنگی ضروری است (برلاین ،۱۹۶۰)[۵۲]. خود باوری نیز که از دیگر مؤلفههای بعد انگیزشی هوش فرهنگی است. به عنوان قضاوت فرد از توانمندیهای خود در نیل به سطح معینی از اهداف تعریف میشود. (بندورا، ۱۹۹۷). فردی که در تعاملات با افرادی از دیگر فرهنگها، قابلیتهای ارتباطی خود را باور ندارند، به احتمال خیلی زیاد، پس از تجربه اولین ناکامی اش، سر خورده شده وانگیزه خود را از دست میدهد. چنین فردی در برقراری ارتباط شکست خورده و در نتیجه قادر به سازگاری فرهنگی نخواهد بود (رگورام، ۲۰۰۶).[۵۳]
نهایتاً اینکه، بعد رفتاری: هوش فرهنگی، مجموعهای از رفتارهای خاص فردی است که برای تعامل اثر بخش فرهنگی ضرورت دارد. دانستن اینکه چه کاری را باید انجام داد و شناخت چگونگی انجام آن (بعد شناختی) و نیز داشتن نگرش و میل به تلاش (بعد انگیزشی )، زمینه ساز ایجاد مهارتها و رفتارهای با اهمیتی میشود که برای برقراری ارتباط با افرادی از پایگاه های اجتماعی و فرهنگی متفاوت ضرورت دارد. برخی از این مهارتها و ارتباطات بین فردی عبارتست از: گوش دادن، پرسش، خلاصه کردن، توافق و عدم توافق و مهارتهایی که در بحث مدیریت ارتباطات آموخته میشود (همچون حرکات غیرکلامی، آداب تشریفات مذهبی، نقشها و تکنیکها ). هوش فرهنگی، به طور خلاصه دارای سه بعد شناختی، انگیزشی و رفتاری است. تعامّلات مؤثر بین فرهنگی نیز، براین مبنا، به مبنای برقراری ارتباط مطلوب با افرادی از خواستگاههای اجتماعی و فرهنگی متفاوت است که بی شک، با بکار گیری هوش فرهنگی، بیش از پیش تقویت خواهد شد. نکته قابل توجه و امید بخش این است که « درک و پذیرش تفاوتهای فرهنگی، صرفاً ویژگی ذاتی افراد خاصی نیست، بلکه با آموزش،تمرین، تجربه ونگرش مثبت به یادگیری مادام العمر، میتوان هوش فرهنگی را افز یش داد ». (بریسلین و همکاران، ۲۰۰۶)[۵۴].
شکل ۲-۵) ابعاد هوش فرهنگی
ارلی و موساکوفسکی[۵۵] هـوش فرهنـگی را مشتمل بر سـه جـزء میداننـد: شناختی، فیـزیکی و احسا سی ، انگیـزشی. به عبارت دیگر باید هوش فرهنـگی را در بدن، سر و قلـب جستجـو کرد. اگر چه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یـک اندازه توانمنـد نیسـتند، اما هر قابلیت دیگر به طور جـدی بـا مانـع مواجـه میشـود.
۱-بعد شناختی (سر): یادگیری طوطی وار باورها، رسوم و تابوهای فرهنگی خارجی، هرگز فرد را برای برخورد با موقعیتهای فرهنگی متنوعی که پیش روی اوست، آماده نمی کنند و جلوی اشتباهات فرهنگی مهلک و وحشتناک را نمیگیرد. با این حال بعضی از رسوم را به راحتی نمی توان شناخت ، زیرا مردم بسیاری از کشورها در این مورد تودار هستند و از بیان ویژگیهای فرهنگی خود به خارجیها اجتناب میکنند یا گاهی حتی خود نیز از تحلیل و تبیین فرهنگشان عاجزند.
از سوی دیگر، هر کس در بدو ورود به فرهنگ خارجی نیاز دارد، در مورد راههای نفوذ به لایههای آن فرهنگ اطلاعات لازم را کسب کند. بخصوص آنکه، مهمترین نکته در برقراری ارتباط یافتن نقاط اشتراک با طرف مقابل و تأکید برآنهاست. هوش فرهنگی به فرد اجازه میدهد، اشتراکات فرهنگی را درک کند و از آنها در برقراری ارتباط بهره گیرد.
۲- بعد فیزیکی (بدن ): شما میتوانید با نشان دادن شناخت خود از فرهنگ میزبانان، میهمانان یا همکارانتان، آنها را خلع سلاح کنید. اعمال و رفتار شما باید بیانگر آمادگی تان برای ورود به دنیای درون آنها باشد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی تبلور مییابند. تماس فیزیکی یکی از مهمترین این اعمال است. در بعضی از نقاط مانند آمریکای لاتین و فرانسه رسم براین است که همکاران یکدیگر را در آغوش بگیرند. در بعضی فرهنگهای دیگر این رفتار، بی ادبی یا صمیمیت بی مورد تلقی میشود [۵۶].
نحوه دست دادن یا سفارش دادن قهوه میتواند به عنوان توانایی شما در رعایت آداب و رسوم و رفتارهای مطلوب طرفهای مقابل تلقی شود و نشان دهد به اندازه کافی برای سازگار شدن با فرهنگ آنان تلاش به خرج میدهید. با پذیرش عادات و رفتارهای دیگران در مسیر شناخت و درک بهتر فرهنگ آنان قرار میگیرند و در مقابل، آنها نیز بیشتر به شما اعتماد پیدا میکنند و رفتار بازتری از خود بروز میدهند.
۳- بعد احساسی – انگیزشی (قلب ): این سخت ترین و ظریف ترین جزء هوش فرهنگی است و بیشترین شباهت را به هوش عاطفی و احساسی و اجتماعی دارد. سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلاتی است. افراد تنها زمانی از عهده کار بر می آیند که از انگیزش زیادی برخوردارند. و به توانایی خود ایمان و باور دارند. اگرآنها در مواجهه با موقعیتهای چالش برانگیز در گذشته موفق عمل کرده باشند، اعتماد به نفسشان افزایش مییابد، زیرا اعتماد به نفس همیشه از تبحر درکاری خاص سرچشمه میگیرد.
شخصی که در برخورد با توانائیهای خود ایمان ندارد، اغلب با ناکامی اولیه در برقراری ارتباط، به خصومت و سوء تفاهمات عمیق تر روی می آورد. در مقابل کسی که انگیزه بالایی دارد، در مواجهه با موانع یا مشکلات یا حتی شکست، بر تلاش خود می افزاید. افراد با انگیزه و مشتاق به دنبال کسب پاداش نیستند و بر مبنای انگیزش درونی خـود فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراکی میکنند.
۲-۱۳ انواع شخصیتها در هوش فرهنگی
مدیران از لحاظ قابلیت درک و شناخت فرهنگهای بیگانه و عمل متناسب با آنها یکسان نیستند. برخی مدیران زمانی که اندکی پا را از فرهنگ ملی و محلی خود فراتر میگذارند، دچار ناراحتی، بی اطمینانی و ناسازگاری میشوند. در مقابل، بعضی دیگر از مدیران، چنان رفتار میکنند که گویی سالهاست با آن فرهنگ بیگانه خو گرفته اند.[۵۷]
مدیران را برحسب قابلیت هوش فرهنگی میتوان در یکی از طبقات زیر قرار داد:
۱-محلی: زمانی میتواند کاملاً اثر بخش باشد که با افراد با پیشینههای فرهنگی مشابه با خود تعامل دارد، در غیراین صورت به مشکل بر میخورد.
۲-تحلیل گر: به طور منظم قوانین و انتظارات فرهنگی را با توسل به استراتژیهای یادگیری پیچیده و مفصل بررسی میکند. رایج ترین حالت تحلیل گر درکسانی دیده میشود که ابتدا از محدوده فرهنگی بیگانه آگاه میشوند و سپس در چند مرحله، ماهیت الگوهای کاری و نحوه تعامل با آنها تشخیص میدهد.
۳-شهودی: کسی است که به طور کامل به جای استفاده از یک سبک نظام مند به شهود و بینش خود تکیه دارد. او به ندرت برداشت و نظر اولیه خود را اشتباه مییابد. در مواجهه با شرایط چند فرهنگی مبهم که نیازمند کنترل موقعیت است، فرد شهودی متزلزل نشان خواهد داد، زیرا نه استراتژی یادگیری را در پیش گرفته است و نه میتواند خود را با احساسات ناآشنا وفق دهد.
۴-سفیر: این گونه مدیران همانند بسیاری از دیپلماتها ممکن است در مورد فرهنگی که وارد آن میشوند اطلاعات چندانی نداشته باشند، اما به صورت متقاعد کنندهای با اطمینان و اعتماد به نفس ارتباط برقرار میکنند. در میان مدیران شرکتهای چند ملیتی، سفیر شایع ترین شخصیت است. اعتماد به نفس مهمترین ویژگی هوش فرهنگی در این افراد است. دیدگاه سفیر در برخی مدیران از طریق مشاهده کسانی که با بهره گیری از این سبک موفق بوده اند، حاصل شده است.
۵-تقلیدی: به میزان زیادی بر اعمال و رفتارش کنترل دارد، در غیراین صورت هم به خاطر بینش مناسبش نسبت به اهمیت نشانههای فرهنگی از عهده اداره موقعیت بر می آید. افراد تقلیدی به میزبانان و میهمانانشان آرامش خاصی منتقل میکنند و با تقلید سریع رفتارهای کلامی و غیرکلامی طرفهای مقابل ارتباطات را تسهیل کرده و اعتماد ایجاد میکنند.
۲-۱۴ تقویت هوش فرهنگی
هوش فرهنگی را نیز میتوان همچون سایر جنبههای شخصی پرورش داد. در این زمینه باید بر دو نکته تأکید کرد. نخست اینکه چنین کاری تنها از عهده افراد واجد صلاحیت همچون روان شناسان حرفهای بر می آید. دوم اینکه بهبود هوش فرهنگی باید در راستای برنامه جامع پرورش راهبردی منابع انسانی سازمان و در کنار سایر جنبههای این برنامه صورت گیرد. برای تقویت هوش فرهنگی لازم است پس از سنجش این هوش در افراد و تعیین نقاط قوت و ضعف آنها، یک سری گامهایی برداشته شود [۵۸]
گام ۱٫ فرد در شروع تلاش برای پرورش هوش فرهنگی، نقاط قوت و ضعف خود در این زمینه را بررسی میکند. در این گـام نتایـج حاصل از اندازه گیری هوش فرهنگی در اختیار فرد قرار میگیرد.
گام ۲٫ شخص متناسب با نقاط ضعفش، برنامههای آموزشی لازم را انتخاب میکند. برای مثال، فردی که فاقد هوش فرهنگی است در کلاسهای مربوط به رفتار شرکت میکند یا کسی که در بعد شناختی ضعف دارد، توان استدلال استقرایی و قیاسی خود را پرورش میدهد.
گام ۳٫ آموزشی که درگام پیشین تعیین شد به مرحله اجرا گذاشته میشود. اگر فرد از لحاظ جنبه انگیزشی دارای مشکل است، به او یک سری تمرینهای ساده داده میشود مانند: اینکه در یک کشور غریب از کجا و چگونه میخواهد روزنامه مورد نظرش را بیابد.
گام ۴٫ فرد منابع لازم را برای پشتیبانی از رویکردی که انتخاب کرده است و قصد تقویت آن را دارد فراهم میکند.
گام ۵٫ در این گام بر مبنای نقاط قـوت و نقاط ضعف باقیمانده، فـرد به تکمیل مهارتهایش اقدام میکند. برای مثال: اگر نقاط ضعف جنبه تحلیلی دارد، نخست باید رویدادها را ببیند و سپس تشریح کند که چه الگوهایی باید مورد استفاده قرار گیرد.
گام ۶٫ شخـص که وارد یک موقیت فرهنگی جـدید میشود، بایـد بر جو غریبه آن غلبه کنـد. بنابراین با موجهه کردن فرد با موقعیتهای جدید فرهنگی، به او کمک میکنیم مهارتهای کسب شده و نحوه بکارگیری آنها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. پس از این ارزیابی ممکن است در حوزههای خاصی خود را نیازمند آموزش بیشتری ببیند.
۲-۱۵ عناصر هوش فرهنگی
هوش فرهنگی به عنوان توانایی فرد برای تطبیق با فرهنگهای جدید تعریف میشود. محققان معتقدند هوش فرهنگی در راستای هوش عاطفی و اجتماعی است. هوش عاطفی فرض میکند که افراد با فرهنگ خود آشنا هستند بنابراین برای تعامل با دیگران از روش های فرهنگی خود استفاده میکنند. هوش فرهنگی جایی خودش را نشان میدهد که هوش عاطفی ناتوان است یعنی در جایی که با افرادی در محیطهای ناآشنا سرو کار داریم. هوش فرهنگی سه بخش و عنصر اساسی دارد: عنصر شناختی، عنصر روانی و انگیزشی و عنصر فیزیکی و رفتاری.
۱-عنصر شناختی (ذهن) به مهارتهای تفکرعمومی اشاره داردکه افراد به منظور شناخت چگونگی و چرایی فعالیت در محیطهای جدید از آن استفاده میکنند. این شناخت علاوه بر عقاید و ارزشهای افراد، روشها و رویههایی را که دیگران برای انجام کار استفاده میکنند را نیز در بر میگیرد. برای بسیاری از مردم یافتن روزنهای به فرهنگهای بیگانه دشوار است، اما فردی که از جنبه ذهنی و شناختی دارای هوش فرهنگی نیرو مندی باشد، مفاهیم مشترک را زود پیدا میکند. شناخت تفاوتهای فرهنگی ممکن است پرسیدن سؤالی درباره عوامل برانگیزاننده افراد در فرهنگهای گوناگون باشد. یادگیری مفاهیم فرهنگ دیگران به درک و شناخت رفتارهای آنان کمک میکند.
۲-عنصر روانی و انگیزشی (قلب – دل) به افراد کمک میکند در مقابل موانع پایدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ دیگران سازگار سازند. این بخش ممکن است مشکل ترین یا مبهم ترین جزء هوش فرهنگی باشد. ورود به دنیای فرهنگ بیگانه مستلزم غلبه بر یک سری موانع خاص است. داشتن انگیزه و پشتکار و باور قوی در این راه بسیار مؤثر است. فرهنگها در بسیاری از موارد با همدیگر متفاوت هستند. به عنوان مثال شیوه دست دادن و نشستن در ملاقاتهای کاری از کشوری به کشور دیگر تفاوت دارد. نادیده گرفتن این تفاوتها به مخدوش شدن ارتباطات منجر میشود. گاهی اوقات تعامل افرادی با فرهنگهای متفاوت مثل نزدیک شدن دو آهن ربا با قطبهای یکسان است. بدون داشتن انگیزه کافی، هوش فرهنگی بی مفهوم است. این عنصر توانائی همدل شدن را مد نظر قرار میدهد. تمایل به برقراری ارتباط و استمرار در راه رسیدن به هدف، بزرگترین شکافهای فرهنگی پوشش میدهد.
۳-عنصر فیزیکی و رفتاری (جسم) هوش فرهنگی به توانایی فرد برای انجام واکنش مناسب اشاره دارد. رفتار و سلوک فرد باید نشان دهدکه به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعی میکند مؤلفههای فرهنگی آنها را بپذیرد و به آن احترام بگذارد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی، توسط اعمال فیزیکی قابل مشاهده و انعکاس است. شناخت و انگیزه بدون انجام یک واکنش مؤثر و مناسب ارزش خود را از دست میدهد به همین دلیل، هوش فرهنگی باید در برگیرنده توانائیها و مهارتهای لازم برای نشان دادن واکنش مناسب با آن فرهنگ باشد.[۵۹]
۲-۱۶ استفاده از هوش فرهنگی
امروزه اکثر سازمانها و افراد، هوش فرهنگی را یک مزیت رقابتی و قابلیت استراتژیک میدانند. در محیط و بازار جهانی، هوش فرهنگی اهرم مورد نیاز رهبران و مدیران تلقی میشود. سازمانها و مدیرانی که ارزش استراتژیک هوش فرهنگی را درک کنند، میتوانند از تفاوتها و تنوع فرهنگی در جهت ایجاد مزیت رقابتی و برتری در بازار جهانی استفاده کنند. هوش فرهنگی به منزله چسبی است که میتواند در محیط متنوع، انسجام و هماهنگی ایجاد کند. افراد دارای هوش فرهنگی بالا، قادرند اثر قابل توجهی بر استراتژیهای بازاریابی و توسعه محصول برای گروه های مشتریان در کشورهای مختلف داشته باشند. این افراد جزء داراییهای ارزشمند سازمان هستند و بخصوص در زمان بحران ارزش خود را بیشتر نمایان می سازند.[۶۰]
خوشبختانه برخلاف سایر جنبههای شخصیت انسانی، هوش فرهنگی کسانی که روان سالم دارند و از نظر حرفهای و شغلی توانمند هستند، قابل پرورش و توسعه است. موارد زیر در توسعه مهارتهای هوش فرهنگی مؤثر است:
*با بکارگیری دیدگاه مثبت نسبت به تفاوتهای فرهنگی، ابعاد فرهنگی سازمان و کارکنان خود را بشناسید.
*با بهره گرفتن از روش های مختلف نظیر مشاهده، پرسش و تفسیر نسبت به تجزیه و تحلیل سطوح مختلف فرهنگی افراد سازمان اقدام کنید.
*تنوع فرهنگی را بپذیرید و در خود آمادگی رویارویی با فرهنگهای مختلف را ایجاد کنید.
* باتوجه به میزان آشنایی با هر فرهنگ، از استراتژیهای خاص آن برای تعامل استفاده کنید .
*با نگرانیهایی همچون ترس از دست دادن هویت و خود مختاری فردی، در مورد خود و کارکنانتان مقابله کنید. افراد سازمان باید احساس کنند که برای آنها و فرهنگشان ارزش قائلید.
*در مورد توانمندیهای هوش فرهنگی هر کجا احساس ضعف میکنید آموزش ببینید.
*چنانچه انگیزه کافی در کسب و توسعه مهارتهای هوش فرهنگی ندارید، در خود این انگیزه را پرورش دهید.
دانلود مطالب پایان نامه ها در مورد بررسی رابطۀ میان هوش فرهنگی و اثربخشی ارتباطات انسانی ...