<p><strong>۳-۱-۲-۴-۱- </strong><strong>روش آمبرژه جهت تعیین اقلیم منطقه</strong><br />در روش آمبرژه عوامل تعیین اقلیم، میانگین حداکثرهای درجه حرارت در گرمترین ماه سال بر حسب درجه کلوین (M)، میانگین حداقلهای درجه حرارت در سردترین ماه سال بر حسب درجه کلوین (m)، میانگین بارندگی سالانه بر حسب میلیمتر (P) و ضریب رطوبت (Q) میباشد. آمبرژه بر اساس تجربیات خود اقلیم نمایی را تهیه کرد.<br />با بهره گرفتن از این روش اقلیم خرمآباد نیمهمرطوب معتدل میباشد و به سمت منطقه مورد مطالعه، اقلیم مرطوب میشود. همچنین طبق سیستمهای طبقهبندی کوپن و دومارتن اقلیم منطقه مورد مطالعه مرطوب گزارش شده است (مبارکیان، ۱۳۷۲).<br /><strong>۳-۱-۲-۴-۲- </strong><strong>منحنی آمبرو ترمیک</strong><br />جهت تعیین تعداد روزهای خشک و تعداد روزهای مرطوب در طول سال بر ای منطقه نیاز به تهیه منحنی آمبروترمیک میباشد. در این روش تغییرات ماهانه متوسط درجه حرارت و بارندگی در یک دستگاه محورهای مختصات قائم ترسیم میشود. به طوری که محور افقی به ماه های سا
ابهام نقش
ابهام نقش
۱۹۱/۹
۶۶۴/۰
Q55
۹۲۷/۹
۶۸۹/۰
Q56
۳۰۹/۹
۷۱۶/۰
Q57
۳۹۸/۹
۷۰۷/۰
Q58
تضاد نقش
۸۸۸/۳
۴۸۳/۰
Q59
۰۶۱/۵
۵۱۴/۰
Q60
نتایج تحلیل عاملی مندرج در جدول۸-۴نشان میدهد که تمامی شاخصهای استرس شغلی از مقادیر تی (بیشتر از ۹۶/۱) و بار عاملی (بیشتر از ۳/۰)مورد قبولی برخوردارند وبرای سنجش متغیر استرس شغلی شاخصهای مناسبی محسوب میشوند.
۳-۳-۴ روش حداقل مربعات جزئی
به منظور تحلیل داده ها و آزمون فرضیه های تحقیق از روش کمترین توان دوم جزئی استفاده شده است. روش حداقل مربعات جزئی که در بحث الگوسازی رگرسیونی آنرا با PLSR نیز معرفی می کنند، یکی از روشهای آماری چند متغیره محسوب می شود که بوسیله آن می توان علیرغم برخی محدودیتها مانند: نامعلوم بودن توزیع متغیر پاسخ، وجود تعداد مشاهدات کم و یا وجود خودهمبستگی جدی بین متغیرهای توضیحی؛ یک یا چند متغیر پاسخ را به طور همزمان در قبال چندین متغیر توضیحی الگوسازی نمود.
روش حداقل مربعات جزئی همانند همه روش های مدل یابی معادلات ساختاری شامل یک جزء ساختاری است که روابط بین متغیرهای پنهان و یک جزء اندازه گیری را که بیانگر چگونگی ارتباط متغیرهای پنهان و مولفه های آن است را منعکس می کند. این روش جزء سومی دارد که عبارت است از روابط وزنی برای برآوردهای عاملی متغیرهای پنهان به کار می روند.
برخلاف مدلیابی معادلات ساختاری مبتنی بر کواریانس که ابتدا پارمترهای مدل و سپس بارهای عاملی را از طریق برگشت آن ها به مجموعه ی تمام مولفه ها را برآورد کند. روش حداقل مربعات جزئی کارش را با محاسبه ی بارهای عاملی آغاز می کند. به همین منظور روش حداقل مربعات جزیی مشاهده نشده را به عنوان ترکیبات خطی دقیق مدل مولفههای تجربی آنها برآورد کرد و با این نمونه های برآورد شده به عنوان جانشین متغیرهای پنهان رفتار می کند، وزن های استفاده شده برای برآورد این بارهای عاملی به نحوی برآورد می شوند که بارهای عاملی بدست آمده بیشتر واریانس متغیرهای مستقل را بدست آورند که این کار برای پیش بینی متغیرهای وابسته مفید است. در واقع ایده اصلی روش PLS این است که اول روابط وزنی را که مولفه های یک متغیر پنهان را با بکارگیری روابط وزنی و بر اساس میانگین موزون مولفه های آن محاسبه کرده و نهایتا این بارهای عاملی را برای براورد پارمترهایی برای روابط ساختاری در مجموعه ای از معادلات رگرسیون به کار گیرد. (عاشقی اسکویی،۱۳۹۰).
روش تخمین PLS ضرایب را به گونه ای تعیین می کند که مدل حاصله، بیشترین قدرت تفسیر وتوضیح را دارا باشد؛ بدین معنا که مدل بتواند با بالاترین دقت و صحت، متغیر وابسته نهایی، را پیشبینی نماید. بعلاوه، روشPLS ،تمامی روابط موجود در مدل یعنی تاثیر متقابل ما بین هر یک از متغیرهای پنهان و همچنین وزن تمامی شاخص های قابل اندازه گیری مربوط به هر یکاز متغیرهای پنهان (ضرایب بیرون از مدل اندازه گیری) را تخمین می زند.PLSیک روش آماری است که به منظور آنالیز متغیرهای پنهان مدلهای ساختاری به کار می رود. برخلاف روشهائی همچون LISREL ، هدف PLS بدست آوردن متغیرهای پنهان برای پیش بینی اهداف مورد نظر با استفاده از شاخصهای قابل اندازه گیری است.بر اساس نظریه چین[۴۵] (۱۹۹۸)، PLS ، برآورد پارامترها بر اساس مینیمم کردن واریانس پسماندهای (جمله اختلال) متغیرهای مستقل است. اولین گام برای تحلیل مدل معادلات ساختاری، تعریف واضح یک مدل است که در واقع ترکیبی از مدل ساختاری و مدل مرجع است.
مدل سازی مسیر در روش[۴۶]PLS شامل دو مجموعه از روابط است:
مدل درونی[۴۷]: که اشاره به مدل ساختاری و روابط بین متغیرهای پنهان دارد.
مدل برونی[۴۸]ّ: که اشاره به مدل مرجع و روابط بین متغیرها و شاخص های مربوط به آنها دارد. این مدل بر اساس رابطه بین متغیرهای پنهان و آشکار استوار است. با توجه به اینکه متغیرهای پنهان یک متغیر غیر قابل اندازه گیری می باشند، به طور غیر مستقیم به وسیله متغیرهای آشکار اندازه گیری می شوند.
کیفیت مدل ساختاری نیز توسط شاخص R2 ارزیابی می شود.
۱۹۱/۹
۶۶۴/۰
Q55
۹۲۷/۹
۶۸۹/۰
Q56
۳۰۹/۹
۷۱۶/۰
Q57
۳۹۸/۹
۷۰۷/۰
Q58
تضاد نقش
۸۸۸/۳
۴۸۳/۰
Q59
۰۶۱/۵
۵۱۴/۰
Q60
نتایج تحلیل عاملی مندرج در جدول۸-۴نشان میدهد که تمامی شاخص های استرس شغلی از مقادیر تی (بیشتر از ۹۶/۱) و بار عاملی (بیشتر از ۳/۰)مورد قبولی برخوردارند وبرای سنجش متغیر استرس شغلی شاخص های مناسبی محسوب میشوند.
۳-۳-۴ روش حداقل مربعات جزئی
به منظور تحلیل داده ها و آزمون فرضیه های تحقیق از روش کمترین توان دوم جزئی استفاده شده است. روش حداقل مربعات جزئی که در بحث الگوسازی رگرسیونی آنرا با PLSR نیز معرفی می کنند، یکی از روش های آماری چند متغیره محسوب می شود که بوسیله آن می توان علیرغم برخی محدودیتها مانند: نامعلوم بودن توزیع متغیر پاسخ، وجود تعداد مشاهدات کم و یا وجود خودهمبستگی جدی بین متغیرهای توضیحی؛ یک یا چند متغیر پاسخ را به طور همزمان در قبال چندین متغیر توضیحی الگوسازی نمود.
روش حداقل مربعات جزئی همانند همه روش های مدل یابی معادلات ساختاری شامل یک جزء ساختاری است که روابط بین متغیرهای پنهان و یک جزء اندازه گیری را که بیانگر چگونگی ارتباط متغیرهای پنهان و مولفه های آن است را منعکس می کند. این روش جزء سومی دارد که عبارت است از روابط وزنی برای برآوردهای عاملی متغیرهای پنهان به کار می روند.
برخلاف مدلیابی معادلات ساختاری مبتنی بر کواریانس که ابتدا پارمترهای مدل و سپس بارهای عاملی را از طریق برگشت آن ها به مجموعه ی تمام مولفه ها را برآورد کند. روش حداقل مربعات جزئی کارش را با محاسبه ی بارهای عاملی آغاز می کند. به همین منظور روش حداقل مربعات جزیی مشاهده نشده را به عنوان ترکیبات خطی دقیق مدل مولفههای تجربی آنها برآورد کرد و با این نمونه های برآورد شده به عنوان جانشین متغیرهای پنهان رفتار می کند، وزن های استفاده شده برای برآورد این بارهای عاملی به نحوی برآورد می شوند که بارهای عاملی بدست آمده بیشتر واریانس متغیرهای مستقل را بدست آورند که این کار برای پیش بینی متغیرهای وابسته مفید است. در واقع ایده اصلی روش PLS این است که اول روابط وزنی را که مولفه های یک متغیر پنهان را با بکارگیری روابط وزنی و بر اساس میانگین موزون مولفه های آن محاسبه کرده و نهایتا این بارهای عاملی را برای براورد پارمترهایی برای روابط ساختاری در مجموعه ای از معادلات رگرسیون به کار گیرد. (عاشقی اسکویی،۱۳۹۰).
روش تخمین PLS ضرایب را به گونه ای تعیین می کند که مدل حاصله، بیشترین قدرت تفسیر وتوضیح را دارا باشد؛ بدین معنا که مدل بتواند با بالاترین دقت و صحت، متغیر وابسته نهایی، را پیش بینی نماید. بعلاوه، روشPLS ،تمامی روابط موجود در مدل یعنی تاثیر متقابل ما بین هر یک از متغیرهای پنهان و همچنین وزن تمامی شاخص های قابل اندازه گیری مربوط به هر یکاز متغیرهای پنهان (ضرایب بیرون از مدل اندازه گیری) را تخمین می زند.PLSیک روش آماری است که به منظور آنالیز متغیرهای پنهان مدلهای ساختاری به کار می رود. برخلاف روشهائی همچون LISREL ، هدف PLS بدست آوردن متغیرهای پنهان برای پیش بینی اهداف مورد نظر با بهره گرفتن از شاخصهای قابل اندازه گیری است.بر اساس نظریه چین[۴۵] (۱۹۹۸)، PLS ، برآورد پارامترها بر اساس مینیمم کردن واریانس پسماندهای (جمله اختلال) متغیرهای مستقل است. اولین گام برای تحلیل مدل معادلات ساختاری، تعریف واضح یک مدل است که در واقع ترکیبی از مدل ساختاری و مدل مرجع است.
مدل سازی مسیر در روش[۴۶]PLS شامل دو مجموعه از روابط است:
مدل درونی[۴۷]: که اشاره به مدل ساختاری و روابط بین متغیرهای پنهان دارد.
مدل برونی[۴۸]ّ: که اشاره به مدل مرجع و روابط بین متغیرها و شاخص های مربوط به آنها دارد. این مدل بر اساس رابطه بین متغیرهای پنهان و آشکار استوار است. با توجه به اینکه متغیرهای پنهان یک متغیر غیر قابل اندازه گیری می باشند، به طور غیر مستقیم به وسیله متغیرهای آشکار اندازه گیری می شوند.
کیفیت مدل ساختاری نیز توسط شاخص R2 ارزیابی می شود.
ل، محور سمت راست به بارندگی ماهانه و محور عمودی سمت چپ به درجه حرارت ماهانه اختصاص داده میشود. درجهبندی محورهای عمودی به نحوی است که عدد مربوط به تقسیمات بارندگی بر حسب میلیمتر، دو برابر عدد مربوط به درجه حرارت بر حسب سانتی گراد در نظر گرفته میشود، البته به شرط آنکه تقسیمبندی دو محور به لحاظ مقیاس، مساوی و در مقابل هم قرار گرفته باشند. هر قسمتی که دو برابر متوسط دمای ماهانه بیش از مقدار بارندگی است را فصل خشک مینامند و درقسمتهایی که میزان متوسط بارندگی بیش از دو برابر متوسط دمای ماهانه است فصل مرطوب نامیده میشود. اهمیت منحنی آمبروترمیک در این است که توسط آن میتوان تعداد ماههایی که در سال مقدار بارندگی کم است و گیاهان نیاز به آبیاری دارند تعیین کرد.<br /><strong>شکل ۳-۳- منحنی بلند مدت آمبروترمیک منطقه مورد مطالعه (سیاهمنصور، ۱۳۹۲)</strong><br />با توجه به منحنی آمبروتیک ایستگاه هواشناسی خرمآباد از ابتدای خرداد ماه تا اوایل آبان ماه جزء فصل خشک محسوب میگردد که نیاز به آبیاری نهالهای کاشته شده میباشد (شکل ۳-۳).<br /><strong>۳-۱-۳- </strong><strong>وضعیت خاک منطقه مورد مطالعه</strong><br />خاک ایستگاه زاغه دارای پستی و بلندی کم، شیب کمتر از ۲۰ درصد، در جهت جنوبی زهکشی خوب، بافت رسی، سنگ بستر آهکی و اراضی مناسب جنگلکاری . مرتع میباشد. اسیدیته خاک ۲/۷، مقدار ازت در افقهای سطحی متوسط و در اعماق بسیار کاهش مییابد و مقدار پتاسیم در سطح غنی و در افقهای زیرین متوسط تا فقیر است. مقدار مواد آلی در سطح مناسب میباشد (محمدی، ۱۳۷۹).<br /><strong>۳-۱-۴- </strong><strong>وضعیت پوشش گیاهی منطقه مورد مطالعه</strong><br />منطقه مورد مطالعه دارای تنوع گونهای مناسبی بوده و براساس تقسیمبندی پابو در زیر منطقه نیمه استپی قرار گرفته است. غالباً گیاهان به جنسهایی از خانواده های گرامینه، لگومینوز یا پروانهآسا و کمپوزیته یا تیره مینا اختصاص دارد. تیپ گیاهی در عرصه شاهد و تیمار متفاوت است. در اطراف منطقه شاهد، گیاهان خاردار از خانواده کمپوزیته وجود دارد. درصد پوشش گیاهی منطقه شاهد بالاست و فرسایش در آن بسیار کم میباشد. پوشش غالب قسمت شمالی منطقه تیمار را گراسها تشکیل میدهند و در قسمت جنوبی آن غالبیت با فوربهاست که از مهمترین آنها میتوان به <em>Picris sterigosa</em> و <em>Centaurea virgata</em> اشاره نمود (محمدی، ۱۳۷۹).<br />ارتفاعات پایین و نقاط پست این عرصه بیشتر از انواع گیاهان یکسالهها به خصوص <em>Aegilops</em> تشکیل شدهاند. از گندمیان چندساله گونه های <em>Poa</em> <em>bulbosa</em> و <em>Hordeum</em> <em>bulbosum</em> یافت شده ولی به صورت بسیار پراکنده انواع <em>Stipa</em> و <em>Agropayron</em> نیز دیده میشوند. در ارتفاعات بالاتر از ۱۵۰۰ متر علف گندمی مهم دیگری مانند <em>Bromus</em> <em>tomentellus</em> با <em>Festuca</em> <em>ovina</em> و انواع <em>Stipa</em> و گاهی نیز با <em>Bromus</em> <em>cappadosicus</em> همراه میشود. سایر گندمیان مهم شامل <em>Dactylis</em> <em>glomerata</em>، انواع <em>Poa</em> و<em>Melica</em> میباشند. از گندمیان مهم این ناحیه میتوان <em>Bromus</em> <em>persicus</em>، <em>Agropayron</em> <em>aucheri</em> و <em>Festuca</em> <em>ovina</em> را نام برد.<br />از بقولات چند ساله مهم این ناحیه میتوان <em>Onobrychis</em> <em>melanotricha</em>, <em>Astragalus</em> و <em>Trigonella</em> <em>elliptica</em> را ذکر کرد. بر اثر چرای مفرط، گونه های خشبی و نامرغوب این ناحیه گسترش مییابند که از این قبیل گیاهان، میتوان <em>Cousinia</em> <em>bakhtiarica</em>، <em>Noea</em> <em>mucronata</em>، <em>Lactuca</em> <em>orientalis</em>، <em>Eringium</em>، <em>Euphorbia</em>، <em>Acantolimon</em> و <em>Acantophyllum </em>را نام برد که دو گونه آخر کوسنی شکل و خاردار هستند.<br />بهطور کلی تیپ گیاهی عرصه تیمار شامل <em>Bromus tectorum, Tainatherum asperum</em>, <em>Picris strigosa, centaurea vrgata </em>و عرصه شاهد <em>Astragalus gossypinus-Astragalus adscendens, Silene sp., cardamine sp., </em>میباشد.<br />مراتع این منطقه جزء مراتع ییلاقی محسوب شده و دامها غالباً بهار و تابستان آن را چرا میکنند هر چند پاییز و روزهای آفتابی زمستان نیز مورد بهرهبرداری قرار میگیرند (سیاه منصور، ۱۳۹۲).<br /><strong>۳-۲- </strong><strong>روشها</strong><br /><strong>۳-۲-۱- </strong><strong>آمادهسازی داده های اولیه</strong><br />در این تحقیق تغییرات پوشش گیاهی بعد از آتشسوزی مورد مطالعه قرار گرفت، آمادهسازی داده های اولیه شامل سه مرحله جمعآوری و تهیه اطلاعات مربوطه، عملیات میدانی و تجزیه و تحلیل داده ها بود.<br /><strong>۳-۲-۱-۱- </strong><strong>جمعآوری و تهیه اطلاعات مربوطه</strong><br />برای جمعآوری اطلاعات در زمینه منابع تحقیق، از مطالعات کتابخانهای، جستجوی رایانه ای و بررسی مقالات علمی و همایشهای برگزار شده با این<strong> </strong>موضوع استفاده شده است و همچنین با به کار بردن داده ها و اطلاعات موجود در ایستگاههای هواشناسی خرمآباد و مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان لرستان (نقشه های پوشش گیاهی) آمار مربوط به هوا و اقلیم و پوشش گیاهی تهیه گردیده است.<br /><a href="https://feko.ir/"><img class="alignnone wp-image-63″ src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2021/10/THESIS-PAPER-10.png” alt="پایان نامه - مقاله - پروژه” width="328″ height="116″ /></a><br /><strong>۳-۲-۱-۲- </strong><strong>عملیات میدانی</strong><br />در بازدید اول ابتدا محدوده نمونهبرداری و محل ترانسکتها مشخص شد و سپس از طریق تکمیل فرم ویژهای که بر مبنای خصوصیات گیاهان شامل درصد تاج پوشش، تراکم، ترکیب، کلاس خوشخوراکی و فرم رویشی در دو سایت آتشسوزی شده و شاهد در سال ۱۳۹۱، بررسی شد ولی به دلیل چرای شدید گونه های گیاهی این عملیات در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ طی چهار هفته تکرار شد و در نهایت آمار مربوط به پوشش گیاهی ثبت شد.<br /><strong>۳-۲-۱-۳- </strong><strong>تجزیه، تحلیل داده ها</strong><br />پس از آماربرداری و ثبت اطلاعات، داده های مربوط توسط نرمافزار آماری SPSS و Excelبا آزمون T-Test مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نمودار آنها ترسیم گردید.<br /><strong>۳-۲-۲- </strong><strong>تشریح روش کار</strong><br />قبل از نمونهگیری از پوشش گیاهی، فلور منطقه از طریق پیمایشی جمعآوری و سپس خشک گردید و شناسایی آنها در منطقه و مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان لرستان صورت گرفت، سپس فهرست گونه های گیاهی تنظیم و با مراجعه به منابع موجود، اسامی و کلاس خوشخوراکی آنها مشخص گردید. به منظور انجام تحقیق، دو رویشگاه که از نظر تیپ گیاهی و سایر ویژگیهای محیطی از قبیل اقلیم، توپوگرافی و … همگن بودند به عنوان مناطق شاهد و آتشسوزی شده انتخاب شدند. پلاتها به گونهای در نظر گرفته شدند که در مرکز آتش باشند و تأثیر حاشیهای آتش به حداقل برسد.<br />ابعاد پلات با توجه به تیپ پوشش منطقه که از بوتههای کوچک پراکنده و گراسهای پایا و یکساله تشکیل شده است یک متر مربعی انتخاب گردید. فاصله ترانسکتهای موازی از یکدیگر ۱۰۰ متر در نظر گرفته شد و با توجه به طول و مساحت منطقه هر یک از ترانسکتها ۲۰۰ متر در نظر گرفته شدند. بنابراین جمعاً ۶۰ پلات در منطقه شاهد و ۶۰ پلات در منطقه تیمار نمونهبرداری گردید که اعداد بیان شده در محاسبات، میانگین آنها میباشد.<br /><strong>۳-۲-۲-۱- </strong><strong>روش نمونهبرداری و انتخاب محل ترانسکتها</strong><br />نمونهگیری از پوشش گیاهی ابزاری است که متخصص مرتع به کمک آن میتواند با مطالعه دقیق بخش کوچکی از یک جامعه گیاهی درباره کل آن استنتاجاتی انجام دهد (مصداقی، ۱۳۸۶). در این تحقیق، روش نمونهگیری سیستماتیک-تصادفی که روش قابل اطمینان و سریعی میباشد انتخاب گردید.<br />همچنین پژوهش به روش پیمایشی و استفاده از پلاتهای یک متر مربعی در ایستگاه تحقیقاتی گردنه زاغه انجام شد. به این ترتیب که ۶ ترانسکت ۲۰۰ متری، در مناطق تیمار و شاهد مشخص و بر روی هر ترانسکت ۱۰ پلات مطالعه گردید، فاصله پلاتها بر روی ترانسکت از یکدیگر ۲۰ متر در نظر گرفته شد. اطلاعات مربوط به پلاتها تحت عنوان مناطق آتش و شاهد مورد بررسی قرار گرفت.<br /><strong>۳-۲-۲-۲- </strong><strong>بررسی صفات پوشش گیاهی و نحوه اندازه گیری آنها</strong><br />پس از انتخاب ترانسکت و قرار دادن پلاتها، فاکتورهای درصد تاجپوشش، سنگوسنگریزه، خاک لخت، بقایای گیاهی و لاشبرگ، تعداد گونه ها برای مشخص نمودن تراکم، به عنوان اطلاعات صحرایی در فرمهای مخصوص برداشت اطلاعات، یادداشت شدند.<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۱- </strong><strong>محاسبه تاجپوشش</strong><br />پوشش عبارت است از سطحی از زمین که توسط اندامهای هوایی گیاهان پوشیده شده و آن را از ضربات باران حفظ میکند. برای اندازه گیری پوشش سطح خاک علاوه بر پوشش گیاهی زنده بقیه ظواهر سطح زمین (لاشبرگ، خاک لخت، سنگوسنگریزه) در نظر گرفته شده است (مصداقی،۱۳۸۶ و مقدم، ۱۳۷۷).<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۲- </strong><strong>محاسبه تراکم</strong><br />تراکم یا انبوهی عبارت است از تعداد افراد یک گونه در واحد سطح، برای تعیین تراکم، تعداد پایه های هر گونه گیاهی در واحد سطح اندازه گیری شده و سپس تعداد آنها در کل پلاتها محاسبه گردیده است (مقدم، ۱۳۷۷). که در این تحقیق همه گونه های چندساله در داخل منطقه آتش و منطقه شاهد ارزیابی شدند. گونه های<em>Picris strigosa</em>, <em>centaurea</em> <em>virgata</em>, <em>Astragalus</em> <em>adscendens</em>, <em>Astragalus</em> <em>gossypinus</em>, <em>Onobrychis</em> <em>melanotricha</em> از جمله گونه های چندساله در منطقه مورد بررسی میباشد.<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۳- </strong><strong>محاسبه ترکیب</strong><br />ترکیب نشان دهنده این موضوع میباشد که از ۱۰۰ درصد پوشش گیاهی، چند درصد مربوط به هر گونه میشود. برای این منظور میانگین تاجپوشش هر گونه را بر میانگین تاجپوشش کل تقسیم کردیم و آن را بر حسب درصد بیان کردیم.<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۴- </strong><strong>محاسبه فراوانی</strong><br />فراوانی بر مبنای حضور یا عدم حضور یک گونه در سطح پلات مورد مطالعه و به صورت درصد بیان میگردد (مقدم، ۱۳۷۷). حضور یک گونه همراه با اندامهای زیرزمینی (ریشه، ریزوم) در داخل پلات یادداشت شده است.<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۵- </strong><strong>تعیین گرایش مرتع</strong><br />هر گونه تغییر در وضعیت مرتع را گرایش مینامند؛ گرایش جهت حرکت مرتع را به سمت قهقراء و کلیماکس نشان میدهد. برای تعیین گرایش مرتع از روش امتیازدهی به خصوصیات پوشش گیاهی و خاک استفاده گردیده است تا موارد بیشتری در این روش مورد بررسی قرار گیرد.<br />لازم به ذکر است که در این تحقیق از مطالعات خاکشناسی، به دلیل وسعت زیاد عرصه و همچنین هزینه بالای آزمایشات خاکشناسی، به تأیید گروه آموزشی صرف نظر گردیده و فقط مطالعات پوشش گیاهی منطقه مد نظر قرار گرفت.<br /><strong>۳-۲-۲-۲-۶- </strong><strong>ارزیابی کلاس خوشخوراکی</strong><br />با استناد به طرح پژوهشی (سیاه منصور،۱۳۹۱)، که در منطقه مورد مطالعه کلاس خوشخوراکی گیاهان مورد مطالعه را ارزیابی کرده است، گیاهان را در غالب ۴ کلاس بررسی و در دو عرصه شاهد و آتش مقایسه کردیم.<br />فصل چهارم<br />نتایج۴<strong>-۱- </strong><strong>مقدمه</strong><br />در این فصل نتایج به دست آمده در مراحل مختلف ذکر شده در فصل پیشین ارائه شده است. ابتدا در محل نمونهبرداری گونه های موجود شناسایی شده و سپس داده های مربوط به تاجپوشش و تراکم اندازه گیری شد. ترکیب، تنوع و فراوانی و گرایش نیز بعد از آن اندازه گیری و سپس نتایج به دست آمده از تجزیهوتحلیل این داده ها به منظور درک تأثیر آتشسوزی بر روی پوشش گیاهی این منطقه آورده شده است.<br /><strong>۴-۲- </strong><strong>گونه های گیاهی موجود در منطقه مورد مطالعه</strong><br />در عرصه های آتشسوزی شده و آتشسوزی نشده (شاهد)، گونه های گیاهی شناسایی شده و لیست فلورستیک آنها تهیه شده است (جدول ۴-۱).<br /><strong>جدول ۴-۱- لیست فلورستیک منطقه مورد مطالعه</strong></p>